زوتوپیا
فیلمهای انیمیشن و فیلم های کودکان فانتزی که هدفشان بچههاست، لازم نیست پیامهای سیاسی داشته باشند، اما زمانی که دارند، باید یا از نظر درونی سازگار باشند، یا باید تضادهایی را که بچهها میتوانند در دنیای واقعی اعمال کنند، برطرف کنند. "زوتوپیا"، داستانی فانتزی در شهری که در آن شکارچیان و طعمه ها با هم در هماهنگی زندگی می کنند، یک فیلم خنده دار و زیبا برای کودکان است که پیامی را در هر لحظه تکرار می کند. اما اگر بیش از پنج دقیقه به آن پیام فکر کنید، نه تنها از هم می پاشد، بلکه خواندنی را به شما دعوت می کند که تقریباً مطمئناً برخلاف روحیه ظاهرا روشنفکر فیلم است: تبعیض اشتباه است، اما کلیشه ها به دلیلی کلیشه هستند، و برای اعضای یک طبقه مطرود غلبه بر دلایلی که اکثریت آنها را تحقیر می کنند آسان نیست، بنابراین شما باید صبور باشید.
جینیفر گودوین («عشق بزرگ») صداپیشگی بانی هاپس، خرگوش شهر کوچکی را بر عهده میگیرد که به او گفته میشود که نمیتواند یک افسر پلیس در Zootopia باشد، زیرا هرگز یک افسر پلیس خرگوش وجود نداشته است. (این کار معمولاً توسط شکارچیان و علفخواران بزرگ انجام می شود - مانند یک گاومیش آبی که به کاپیتان پلیس تبدیل شده است، با صدای ادریس البا.) هاپس به هر حال آموزش پلیس را پشت سر می گذارد و برای تسکین هویج خود به خدمتکار مترجم منصوب می شود. پدر و مادر کشاورز (بانی هانت و دان لیک) که به او ماده دافع روباه را به عنوان هدیه ای در حال رفتن دادند. آنها دلیل خوبی داشتند که دافع روباه به او بدهند: روباه یکی از دشمنان فانی خرگوش است، و زمانی که جودی کودک بود، روباهی او را در یک نمایشگاه شهرستان گوشه ای گرفت، به خاطر خرگوش بودن به او توهین کرد و با پنجه اش صورتش را برید. (با توجه به تعداد حیوانات دوست داشتنی که در آن وجود دارند، این یک تلنگر کمی شدیدتر از آن چیزی است که انتظار دارید.)
البته هاپس در نهایت با روباه قرمزی به نام نیک وایلد (جیسون بیتمن) شریک میشود، یک هوسباز کوچک که با اکراه به او کمک میکند تا در مورد ناپدید شدن دوازده شکارچی تحقیق کند. من دقیقاً راز اینجا را فاش نمیکنم (این راز بسیار خوبی است) به جز اینکه بگویم که این راز از بچهها و والدین دعوت میکند تا درباره طبیعت در مقابل پرورش، و منشأ و تأثیر تضعیفکننده کلیشهها صحبت کنند.
اما وقتی عمیقتر به فیلم وارد میشوید، معلوم میشود که چیز چندان خوبی نیست. از آنجایی که مردم حیوان نیستند، من از فکر کردن به نتیجهگیریهای «منطقی» که چنین مکالماتی به آن منتهی میشود میترسم. فیلم اشتباه نیست اگر بگوییم گوشتخواران از نظر بیولوژیکی تمایل به خوردن گیاه خواران دارند، خرگوش ها به شدت تولید مثل می کنند، تنبل ها کند حرکت می کنند (اینجا در DMV کار می کنند)، که می توانید روباه را از جنگل بیرون بیاورید اما شما نمی توانید جنگل را از روباه بیرون بیاورید و غیره. اگر همه اینها را به عنوان قیاسی با دنیایی که در آن زندگی می کنیم (به ویژه اگر در یک شهر بزرگ مانند زوتوپیا زندگی می کنیم) در نظر بگیرید و سپس از خود بپرسید کدام گروه های نژادی یا قومی یا اجتماعی (پلیس، تاجران، بوروکرات های شهری) "شارتگر" هستند و کدام "شکار" هستند (برای اهداف ترجمه استعاره)، شما مشکل را می بینید. «زوتوپیا» تقریباً هر آنچه والدین میخواهند جهانبینی را به فرزندانشان منتقل کنند، نشان میدهد، هر چند آغوشگر یا بدخیم باشد. من می توانم تصور کنم که یک ضد نژادپرست و یک نژادپرست از این فیلم بیرون می آیند و هر کدام فکر می کنند که این حس آنها را از نحوه کار جهان تأیید می کند.
«زوتوپیا» دائماً از شخصیتهایش میخواهد که به کلیشههای گونهها نگاه کنند و از زبان گونهگرایی استفاده نکنند یا فرضیات آزاردهنده را تکرار نکنند. هاپس به همکارش هشدار میدهد: «فقط یک خرگوش میتواند خرگوش دیگر را «ناز» خطاب کند. وایلد به هاپس توصیه می کند: «هرگز اجازه نده ببینند که به تو می رسند. و اذعان به نفرت مخربی که تبعیض می تواند ایجاد کند وجود دارد. بسیاری از حیوانات به بهای کلیشههای مربوط به گونههایشان جوکهای تحقیرآمیز خود را انجام میدهند (مثل اینکه هاپس داوطلبانه برای وایلد ریاضی انجام میدهد و به او میگوید: "اگر ما خرگوشها در یک چیز خوب باشیم، این در حال افزایش است") و فلاش بک نسبتاً شدید نشان می دهد که وایلد تبدیل به یک هوستور شد زیرا حیوانات دیگر در حالی که کلیشه های ضد روباه را تکرار می کردند، او را به عنوان یک توله گیج می کردند و با استقبال از کاریکاتور گونه خود و تبدیل شدن به روباه ترین روباهی که کسی دیده بود به او پاسخ داد. همه اینها هوشمندانه و نجیب به نظر می رسد تا زمانی که متوجه شوید که تمام کلیشه ها در مورد حیوانات مختلف تا حدی درست است، به ویژه اساسی ترین آنها: گوشتخواران گیاهخواران را می خورند زیرا این در طبیعت آنهاست. (بله، خوانندگان، میدانم، ببرهایی وجود دارند که به آنها یاد دادهاند که با برهها بغل کنند، و من همان میمهایی را با گربهها و سگها دیدهام که شما دارید؛ منظورم به طور کلی است.)
شاید عجیب به نظر برسد که من روی این جنبه از «زوتوپیا» که توسط بایرون هاوارد و ریچ مور کارگردانی میشود و جرد بوش کارگردانی میشود، فکر میکنم، زیرا فیلم سرگرمکننده است. طرح مهیج، که نسبتاً سخاوتمندانه از «48 HRS» و هر درام پلیسی شامل توطئه دولتی وام گرفته شده است، به طرز هوشمندانه ای شکل گرفته است. ترکیب بندی و نورپردازی متفکرانه تر از چیزی است که در یک فیلم انیمیشن سه بعدی با بازی حیوانات چشم درشت که به زبان انگلیسی صحبت می کنند. صدای افراد مشهور و چند بخش وجود دارد که بسیار دوستداشتنی هستند، بهویژه هر سکانسی که شامل ستاره پاپ Gazelle (با صدای شکیرا) و قطار سریعالسیر هاپس به سمت و از طریق Zootopia است که مناطق مختلف شهر (از جمله تاندرای یخزده و یخ زده) را معرفی میکند. جنگل بارانی مهآلود) در حالی که فضایی برای طلسمهای بعدی باقی میگذارد (تعقیب پا در شهر جوندگان به هاپس اجازه میدهد بفهمد غول بودن چه احساسی دارد). برخی از بزرگترین خندهها از خندههای آشکاری ناشی میشوند که میدانید نویسندگان نمیتوانستند در برابر آنها مقاومت کنند، مانند چیزی که کاپیتان گاومیش آبی ادریس میگوید که نمیتوانند جلسه صبحگاهی را بدون اذعان به فیل در اتاق شروع کنند. اگر تصمیم دارید به استعارهای که فیلم حول آن ساخته شده است فکر نکنید، این یک انحراف لذتبخش است که با مهارت زیادی ساخته شده است.
با این حال: آیا این خیلی زیاد است که بپرسیم فیلمی که نیات والای خود را مانند یقه ای درهم و برهم می پوشاند، بتواند در برابر موشکافی مقاومت کند؟ اگر «زوتوپیا» کمی مبهمتر، یا شاید احمقتر و کمتر از خودش راضی بود، ممکن بود یک نوع کلاسیک باشد، البته از نوع بسیار متفاوت و کمتر معتبر. همانطور که هست، این یک فیلم خوش قلب و زیبا است که آنطور که میخواهد جمع نمیشود.
- ۰ نظر
- ۱۹ بهمن ۰۰ ، ۱۱:۱۹