Dune
در آن روزگار، دو رمان علمی تخیلی بزرگ ضد فرهنگ، بخش آزادیخواهانه «غریبه در سرزمین غریب» نوشته رابرت هاینلاین بودند که کلمه «گروک» را برای سالیان متمادی تبدیل به یک چیز کرد (دیگر نه چندان، حتی به سختی حتی در آن ظاهر میشود. جدول کلمات متقاطع امروز) و تلماسه 1965 فرانک هربرت، یک تمثیل ژئوپلیتیکی آینده نگر که ضد شرکت، طرفدار رادیکالیسم بوم گردی و اسلام دوست بود. اینکه چرا تولیدکنندگان بزرگ و شرکتهای بزرگ برای چندین دهه دنبال اقتباس سینمایی ایدهآل از این قطعه مالکیت معنوی بودهاند، سؤالی فراتر از حوصله این بررسی است، اما سؤال جالبی است.
به عنوان یک نوجوان پرمدعا در دهه 1970، من زیاد علمی تخیلی، حتی علمی تخیلی ضدفرهنگی نمی خواندم، بنابراین Dune دلم برایم تنگ شده بود. وقتی فیلم رمان دیوید لینچ در سال 1984 با حمایت مگا تهیه کننده آن زمان دینو دی لورنتیس منتشر شد، من هم آن را نخواندم. بهعنوان یک علاقهمند سینمای بیست و چند ساله پرمدعا، که هنوز درجهبندی حرفهای نداشتم، تنها چیزی که برایم اهمیت داشت این بود که یک عکس لینچ بود. اما به دلایلی - کوشش لازم یا کنجکاوی در مورد اینکه اگر در آن روزگار به جای ناباکوف و ژنه با هربرت و هاینلین میرفتم، زندگی من چگونه متفاوت میشد - اخیراً کتاب هربرت را خواندم. آره، نثر گیجکنندهتر است و دیالوگها اغلب به هم ریختهتر هستند، اما من خیلی از آنها را دوست داشتم، بهویژه نحوهای که تفسیر اجتماعیاش را با صحنههای اکشن کافی و تعلیق بر صخرهها برای پرکردن یک سریال قدیمی به تصویر میکشید.
اقتباس سینمایی جدید کتاب، به کارگردانی دنیس ویلنوو بر اساس فیلمنامه ای که او با اریک راث و جان اسپایتس نوشته است، آن صحنه ها را به طرز باشکوهی تجسم می کند. همانطور که بسیاری از شما می دانید، "تلماسه" در آینده ای بسیار دور اتفاق می افتد، که در آن بشریت در بسیاری از جنبه های علمی تکامل یافته و در بسیاری از جنبه های معنوی جهش یافته است. هرجا که زمین بود، مردم در این سناریو روی آن نیستند، و خانواده امپراتوری آتریدس، در یک بازی قدرتی که برای مدتی کاملاً با آن آشنا نیستیم، وظیفه دارند بر سیاره بیابانی آراکیس حکومت کنند. که چیزی به نام «ادویه» به دست میدهد – که نفت خام برای شما تمثیلگرایان محیطزیست در مخاطبان است – و خطرات چندگانهای را برای افراد خارج از جهان (که غربیها برای شما تمثیلهای ژئوپلیتیک در مخاطبان هستند) به همراه دارد.
اینکه بگویم من فیلمهای قبلی ویلنوو را تحسین نکردهام، چیزی کمگفته است. اما نمی توانم انکار کنم که او فیلمی بیش از رضایت بخش از کتاب ساخته است. یا باید بگویم دو سوم کتاب. (سازنده فیلم میگوید این نصف است، اما من معتقدم که تخمین من درست است.) عنوان آغازین آن را "Dune Part 1" مینامد و در حالی که این فیلم دو ساعت و نیم تجربهای حماسی خوب ارائه میکند، اما نمیتوان گفت که چنین چیزی وجود دارد. بیشتر به داستان دیدگاه خود هربرت تا حدی با قرابت های داستان سرایی خود ویلنوو مطابقت دارد که ظاهراً او مجبور نبود ایده های خود را به این اثر پیوند بزند. و در حالی که ویلنوو یکی از کم طنزترین فیلمسازان زنده بوده و احتمالاً باقی می ماند، این رمان نیز بشکه ای از خنده نبود، و این که ویلنوو به نت های کم رنگ فیلمنامه، که من گمان می کنم از راث آمده است، احترام گذاشت، بسیار خوب است.
در سرتاسر این فیلم، فیلمساز با همکاری تکنسینهای شگفتانگیز از جمله فیلمبردار گریگ فریزر، تدوین جو واکر و طراح تولید پاتریس ورمت، موفق میشود در میان سکانسهای هیجانآفرین بیهیجانی مانند آزمون گوم جبار، ادویه، خط باریکی را بین عظمت و شکوه طی کند. نجات گلهدار، میخگزنده thopter-in-a-storm، و برخوردها و حملات مختلف کرمهای شنی. اگر شما یک فرد «تلماسه» نیستید، این فهرستها به نظر بیهوده میآیند، و نظرات دیگری را خواهید خواند که از سختی پیگیری این موضوع شکایت دارند. اینطور نیست، اگر دقت کنید، و فیلمنامه بدون اینکه شبیه EXPOSITION به نظر برسد، کار خود را به خوبی انجام می دهد. بیشتر اوقات، به هر حال. اما، به همین ترتیب، اگر به هر حال اهل فیلم های علمی تخیلی نیستید، ممکن است دلیلی برای علاقه شما به «تلماسه» وجود نداشته باشد. تأثیر این رمان بسیار زیاد است، به ویژه در مورد جورج لوکاس. سیاره صحرا، مردم. عارفان برتر در جهان "دون" این چیز کوچکی را دارند که "صدا" می نامند که در نهایت به "ترفندهای ذهن جدی" تبدیل شد. و غیره.
بازیگران عظیم ویلنوو شخصیتهای هربرت را به خوبی تجسم میدهند، که عموماً بیشتر از افراد کهن الگو هستند. تیموتی شالامه در تصویر اولیهاش از پل آتریدس، به شدت به بیحرمتی تکیه میکند، و وقتی شخصیتش به قدرتش پی میبرد و میفهمد چگونه سرنوشتش را دنبال کند، آن را به شدت تکان میدهد. اسکار آیزاک در نقش دوک پدر پل نجیب است. ربکا فرگوسن در نقش جسیکا، مادر پل، مرموز و خشن است. Zendaya یک apt است، یک بهتر از apt، Chani. در انحرافی از رمان هربرت، بومشناس کینز تغییر جنسیت داده و شارون دانکن بروستر با نیرویی ترسناک بازی میکند. و غیره.
کمی قبل، ویلنوو با شکایت از قرارداد وارنر مدیا که قرار است «دون» را همزمان با نمایش در سینماها پخش کند، گفت که این فیلم «به عنوان ادای احترام به تجربه نمایش بزرگ» ساخته شده است. درزمان، این به نظر من دلیل بسیار احمقانه ای برای ساخت یک فیلم بود. با دیدن "Dune"، منظور او را بهتر می فهمم و به نوعی تایید می کنم. این فیلم مملو از کنایه های سینمایی است، عمدتاً به تصاویری که در سنت تماشای سینمایی عالی هستند. البته "لارنس عربستان" وجود دارد، زیرا کویر. اما «اکنون آخرالزمان» نیز در صحنه ای وجود دارد که بارون هارکونن طاس به عنوان تخم مرغ استلان اسکارسگارد را معرفی می کند. "2001: یک ادیسه فضایی" وجود دارد. حتی موارد پرت قابل بحث اما کلاسیک غیرقابل انکار وجود دارد، مانند نسخه 1957 هیچکاک از "مردی که خیلی زیاد می دانست" و آنتونیونی "کویر سرخ". موسیقی هانس زیمر let’s-test-the-subwoofers را به یاد کریستوفر نولان میاندازد. (موسیقی او همچنین به موسیقی "لارنس" موریس ژار و "اتمسفرها" گیورگی لیگتی از "2001" اشاره می کند.) اما پژواک های بصری نولان و ریدلی اسکات نیز وجود دارد.
اینها با توجه به خلق و خوی فوری یا تمایل عمومی برخی از سینماگران خاص را قلقلک یا عصبانی می کند. من فکر کردم آنها در حال انحراف هستند. و از خلاصه اصلی فیلم کم نکردند. من همیشه عاشق «تلماسه» لینچ خواهم بود، یک اثر رویایی به شدت به خطر افتاده که (با توجه به تمایل خود لینچ جای تعجب نیست) برای پیامرسانی هربرت کاربرد چندانی نداشت. اما فیلم ویلنوو «تلماسه» است.
- ۰ نظر
- ۰۵ دی ۰۰ ، ۱۵:۵۹