Finch
این یک سرزمین بایر پسا آخرالزمانی است، اما تام هنکس نقش شخصیتی به نام فینچ واینبرگ را بازی می کند که «American Pie» را می خواند و به Perry Como گوش می دهد. همچنین، او یک سگ شایان ستایش و یک ربات دوست داشتنی دارد. همه اینها باعث میشود «فینچ» به یک سرزمین بایر پساآخرالزمانی آرامشبخش و دوستداشتنی تبدیل شود، که بیشتر شبیه یک «پینوکیو» بهروز شده است تا کاوشی سخت در مورد آنچه برای کنار آمدن با بدترین شرایط ممکن لازم است. "فینچ" بیشتر یک افسانه است، در مورد مردی که تعاملات و تجربیاتش با رباتی که ساخته است ممکن است او را به نسخه ای مکانیکی و هوش مصنوعی از یک پسر واقعی تبدیل کند. هنکس همانطور که در فیلم Cast Away نشان داد، می تواند مکالمات با اشیاء بی جان را زنده، جذاب و حتی احساسی کند. اما والیبال ویلسون آن فیلم عاقلانه ساکت ماند. "فینچ" روباتی به ما می دهد که نه تنها صحبت می کند، بلکه یاد می گیرد و رشد می کند.
شعله نور خورشید لایه اوزون و بیشتر حیات انسانی، حیوانی و گیاهی روی زمین را با تشعشعات ویرانگر از بین برده است. اکنون، حتی چند ثانیه زیر نور خورشید، پوست در معرض نور را می سوزاند. فینچ که زمانی مهندس و اهل کامپیوتر بود، ذاتاً یک تنها و یک قلع و قمع است. ساختن گیزموها و جستوجوی غذا در کت و شلوار با تکنولوژی پیشرفته، او را مشغول نگه داشته و به او کمک کرده است تا 15 سال پس از پایان تقریباً همه چیز، زنده بماند. سگ گودیر و ربات کوچولوی بامزه ای به نام دیویی (مانند ربات «دویدن بی صدا») تنها همراهان او هستند. اما با شروع فیلم، فینچ باید تغییراتی ایجاد کند. یکی از آنها مربوط به طوفانی است که به سرعت نزدیک می شود که آنقدر ویرانگر است که دیگر نمی توانند در خانه/آزمایشگاه او در سنت لوئیس بمانند. درگیری دیگر زمانی آشکارتر می شود که می بینیم فینچ خون سرفه می کند. و بنابراین، او یک ربات بزرگتر می سازد و کل کتابخانه خود را اسکن می کند تا آن را به عنوان حافظه آپلود کند. اما طوفان خیلی سریع نزدیک تر می شود. زمانی که برنامه رایانهای که فینچ برای برنامهریزی از آن استفاده میکند، با یک پیام کاملاً آشنا روی صفحه پاسخ میدهد: «لطفاً با پشتیبانی فنی برای کمک تماس بگیرید.»
از آنجایی که آنها باید عجله کنند، تنها 72 درصد از دادهها در ربات آپلود میشود و تنها برای چند درس سریع در مورد مسائل حیاتی مانند راه رفتن بدون افتادن زمان وجود دارد. اما فینچ نمیتواند در برابر تحقیق درباره کارهایی که خلقت او میتواند انجام دهد مقاومت کند. او میگوید: «یک چیز جالب به من بگو،» و سپس، وقتی ربات (با صدای کالب لندری جونز) با واقعیتی در مورد زرافهها پاسخ میدهد، میگوید: «یک چیز جالب در مورد خودت بگو.»
مانند هر مهندس خوب، فینچ ربات را با دستورات معروف آیزاک آسیموف برنامه ریزی کرده است، اما او دستور دیگری را جایگزین می کند. فینچ به جای اولویت آسیموف در زندگی و رفاه انسان، به ربات می گوید که اولویت اول او مراقبت از سگ است. با فرا رسیدن طوفان، آنها با یک Fleetwood RV در سال 1984 که سوخت آن توسط پنل های خورشیدی روی پشت بام کار می کرد، ترک می کنند. فینچ می خواهد به سانفرانسیسکو برود و پل گلدن گیت را ببیند. او هرگز آن را ندیده است، اما از نوجوانی یک کارت پستال با عکس آن داشت. او نمیداند که آنجا امن است یا خیر، اما آنها «به سمت غرب بر فراز کوهها میروند و به دنبال مکانهایی میگردند که غارت و غارت نشدهاند».
و بنابراین، مانند همه فیلمهای سفر جادهای، مقصدی وجود دارد (۱۸۱۱ مایل دورتر، ربات خاطرنشان میکند) با فرصتهای زیادی برای درگیری با نیروهای خارجی و با یکدیگر. در این مسیر خطراتی نیز وجود دارد. فینچ از خلقت خود ناامید می شود و از ناتوانی اش در برنامه ریزی او برای همه چیزهایی که نیاز دارد، ناامید می شود.
این ربات ممکن است تنها ۷۲ درصد از داده های آپلود شده را داشته باشد، اما به وضوح دارای هوش مصنوعی یادگیری ماشینی بسیار قدرتمندی است. Caleb Landry Jones به طرز چشمگیری صدا و حرکات دقیق کالیبره شده ربات را در حالی که در طول مسیر "انسان تر" می شود را نشان می دهد. (با توجه به نام و صدای مردانه، من قصد دارم از آن به عنوان "او" یاد کنم.) وضعیت او صاف می شود، او توانایی درک اصطلاحات و استعاره ها را توسعه می دهد و گفتارش واضح تر و گویاتر می شود. او همچنین با پرسیدن نام، احساس شخصیتی بیشتر خود را نشان میدهد، اگرچه با چند نام اولی که پیشنهاد میکند نیز درک محدودی از خود نشان میدهد.
هنکس مانند همیشه به طرز شگفت انگیزی قابل تماشا است و بدون زحمت صفحه نمایش را تنها با کوتاه ترین حضور سایر بازیگران انسانی نگه می دارد. فیلمبرداری جو ویلمز خیرهکننده و مرثیهآمیز است، زیبایی را در مناظر ویران مییابد و یک لحظه کوتاه استراحت را تقریباً معجزهآسا جلوه میدهد. اما فیلمنامه در آن سطح نیست - قابل پیش بینی، ناسازگار و اغلب سنگین است. هنکس بیشترین تلاش خود را با افشاگری ها و رویارویی های فینچ انجام می دهد، اما این نوشته او را ناامید می کند.
- ۰۰/۱۰/۰۵