تیم آ
تیم آ یک آشفتگی غیرقابل درک با برنامه تلویزیونی دهه 1980 است. شخصیت ها نام های یکسانی دارند، همان تیپ ها را بازی می کنند، ویژگی های یکسانی دارند و به راحتی سطحی هستند. این برای کمدی تلویزیونی، همان چیزی است که نمایش واقعاً بود، اما در بیش از دو ساعت هرج و مرج Queasy-Cam، مجازات است.
این فیلم از سبک جدید اکشن خشونت آمیز استفاده می کند که سکانس ها را به قدری تکه تکه می کند که نمی توان هیچ حسی از آنچه در حال رخ دادن است، مکان یا برای چه کسی است، ایجاد کرد. بازیگران در قاب های فلش ظاهر می شوند، با تکه های CGI و همراه با صداهای بلند، موسیقی فوری و انفجارهای زیاد همراه هستند. این برای طول مورد نیاز ادامه می یابد، و سپس مقداری گفتگو وجود دارد. نه زیاد. چند کلمه، یک جمله، گاهی اوقات جمله ای که در طول پاراگراف از خط پایان عبور می کند.
خلاصه داستان: اعضای تیم A، که همه جانبازان عراقی هستند، به اشتباه قاببندی شدهاند، از زندانهای مختلف بیرون میروند و به دنبال صفحههای حکاکی میروند که در حین چاپ اسکناسهای ۱۰۰ دلاری برای پرداخت میلیونها خسارت مالی، تقریباً فرسوده میشوند. در این فرآیند باعث می شوند.
در حین این نمایش که از ذهنم خسته شده بود، متوجه شدم که به موضوع فیزیک سرگردان شده بودم. «تیم A» صحنهای اکشن دارد که قانون سوم نیوتن را به طرز تحسینآمیزی نشان میدهد، که به ما میآموزد که برای هر عملی همیشه یک واکنش برابر و مخالف وجود دارد.
این فیلم نشان می دهد که قهرمانان از یک هواپیمای در حال انفجار در حالی که داخل یک تانک زرهی هستند سقوط می کنند. در حالی که تانک به سمت زمین پرتاب می شود (به قانون گرانش نیوتن مراجعه کنید)، رهبر تیم، هانیبال اسمیت (لیام نیسون)، به بیرون نگاه می کند و دستورات تفنگ تانک را صادر می کند. دارم تعبیر می کنم: «45 درجه به چپ بپیچید! آتش! بیست و پنج درجه به سمت راست! آتش!" به این ترتیب او می تواند سقوط تانک را هدایت کند و جان آنها را نجات دهد. این خیلی خنده داره.
صحنههای اکشن نیز از این سود میبرند که همه از قبل نگاهی به رقص انداخته باشند. صحنه ای را در نظر بگیرید که یکی از اعضای تیم با یک قاتل سخنگو مواجه می شود. البته این قاتلی است که فقط باید ماشه را بکشد اما برای تمسخر و لاف زدن مکث می کند. او و هدفش در وسط انبوهی از دهها کانتینر حمل بار که روی یک اسکله ریخته شدهاند، ایستادهاند. او کمی بیش از حد طولانی صحبت می کند، و B.A Baracus (کوینتون "رامپیج" جکسون) با غرش به کمک موتور سیکلت خود می آید و او را از بین می برد.
من می دانم که در میان خوانندگان فداکار من عاشقان هارلی هستند. آیا من درست فرض میکنم که هنگام دوچرخهسواری در انبوهی از کانتینرهای باری، رسیدن به سرعت کافی برای یک پرش هوایی خوب دشوار است؟ من می پرسم زیرا همانطور که در بالا اشاره کردم، هیچ اکشنی در این فیلم لزوماً ارتباطی با کنش های پیرامون خود ندارد.
شخصیتهای اینجا توانایی آزاردهندهای برای پیشبینی دقیق اتفاقات و هماهنگ کردن واکنششان به آن دارند. یک مثال: یک دودلال لزج میخواهد یکی دیگر از اعضای تیم A را بکشد، مهم نیست که وقتی ناگهان پشت سر او ظرفی به هوا بلند میشود و پشت آن همه اعضای تیم که پشت سر هم صف کشیدهاند آشکار میشوند. ، با کلمات انتخابی و عبارات کوتاه برای گفتن.
نمیخواهم خستهکننده باشم، اما (1) آنها از کجا میدانستند که این دو نفر دقیقاً پشت آن کانتینر هستند، (2) چگونه جرثقیل را ردیف کردهاند و ظرف را بدون شنیدن یا متوجه شدن قلاب کردند؟ (3) چگونه توانستند پس از هرج و مرج عمل قبلی به این سرعت اعضا را جمع کنند، و (4) آیا کسی در حال استراق سمع بود تا در لحظه مناسب نشانه بلند کردن ظرف را بدهد؟ ده ثانیه بعد، و شاید خیلی دیر شده بود. ده ثانیه زودتر، و دیالوگ شروع می شد.
آیا اعتراض من مضحک است؟ چرا؟ تماشای فیلمی که در آن "عمل" اساساً انتزاعی های رنگارنگ است چقدر جالب است؟ آیا رضایتبخشتر نیست اگر بدانید همه کجا هستند، چه میکنند، و چگونه آن را در زمان واقعی انجام میدهند؟ به عبارت دیگر، آیا "قفسه صدمه" جالب تر از "تیم A" نیست؟
برای اعتبار بخشیدن به آن، فیلم می داند که بچه گانه است. PG-13 مناسب است. غر واقعی کمی وجود دارد، هیچ رابطه جنسی فراتر از یک بوسه عفیف، بدون زبان درجه بندی R، اما خدایا، سیگار کشیدن وجود دارد! هشدار به نوجوانان: یکی از آن سیگارهای چربی را امتحان کنید که هانیبال می کشد، و دیگر حوصله خوردن شام را نخواهید داشت.
- ۰۰/۱۰/۲۲