از گور برخاسته
فیلم عالی قدرت انتقال غیرقابل تصور را دارد. ما در آسایش یک تئاتر تاریک یا اتاق نشیمن خود می نشینیم و قهرمانان داستان را از دردهای جسمی و عاطفی می بینیم که اکثر ما واقعاً نمی توانیم آن را درک کنیم. اغلب اوقات، این تست های استقامتی دستکاری یا حتی بدتر از آن نادرست هستند. ما به اندازه کافی باهوش هستیم که بتوانیم «رشته ها را ببینیم» و بازیگر و صحنه فیلم هرگز در شخصیت و شرایط محو نمی شوند. نکته قابل توجه در مورد «بازگشته» اثر آلخاندرو گونزالس ایناریتو این است که چگونه به طور مؤثر ما را به زمان و مکان دیگری منتقل می کند، در حالی که همیشه ارزش خود را به عنوان یک اثر هنری تجسمی حفظ می کند. شما فقط «The Revenant» را تماشا نمی کنید، بلکه آن را تجربه می کنید. شما خسته از آن بیرون می روید، تحت تأثیر کیفیت کلی فیلم سازی قرار گرفته اید و کمی بیشتر از امکانات رفاهی موجود در زندگی خود سپاسگزار هستید.
ایناریتو و مارک ال. اسمیت، یکی از نویسندگان، لحن خود را زودتر تنظیم کردند و حمله ای نفس گیر به گروهی از تله گذاران خز توسط بومیان آمریکایی ترتیب دادند که نه تنها به عنوان "دشمن"، بلکه نیروی خشن طبیعت به تصویر کشیده شدند. در حالی که چند ده مرد آماده می شوند تا وسایل خود را جمع کنند و به ایستگاه بعدی خود در بیابان بزرگ آمریکا بروند، صحنه ای از «از گور برخاسته» آشکار می شود. تیرها هوا و گوشت را سوراخ می کنند، زیرا چند مرد زنده به سمت قایق نزدیک فرار می کنند. معلوم می شود که این قبیله به دنبال دختر ربوده شده رهبر خود است و هر کسی که در راه آنها قرار بگیرد را می کشد. در همان زمان، متوجه می شویم که یکی از تله گذاران، هیو گلس (لئوناردو دی کاپریو) یک پسر نیمه بومی آمریکایی به نام هاوک (فارست گودلاک) دارد.
اندرو هنری (دامنال گلیسون) رهبر اکسپدیشن با کمکفایتی و شکار، دستور میدهد که خدمهشان به پایگاه خود، قلعهای در وسط این بیابان برفی برگردند. جان فیتزجرالد (تام هاردی) مخالف است و بذرهای مخالف کاشته می شود. او به هنری اعتماد ندارد و گلس را دوست ندارد. در میان این بحثها، روزی که گلس به طور وحشیانه توسط خرس مورد حمله قرار میگیرد، از خدمه دور میشود - این سکانس، بدون اغراق، یکی از خیرهکنندهترین چیزهایی است که در مدتزمان طولانی در فیلم دیدهام. و وحشتناک گلس به سختی از این حمله جان سالم به در می برد. بعید به نظر می رسد که او به پایگاه بازگردد. با شرایط خطرناک تر و قبیله ای از قاتلان، آنها موافقت می کنند که از هم جدا شوند. اکثر مردان ابتدا به عقب برمی گردند در حالی که فیتزجرالد، هاک و مرد جوانی به نام بریجر (ویل پولتر) هزینه قابل توجهی دریافت می کنند تا با گلس بمانند تا زمانی که بمیرد و به او آسایش هرچه بیشتر در روزهای پایانی زندگی و دفن او بدهد.
سزاوار است البته، فیتزجرالد به سرعت از تماشای مرگ مردی که برایش اهمیتی ندارد خسته می شود. او هاک را جلوی یک گلس بی حرکت می کشد و سپس اساسا هیو را زنده به گور می کند. همانطور که بریجر و فیتزجرالد به عقب برمیگردند، گلس اساساً از مردگان برمیخیزد (کلمه revenant به معنای "کسی است که پس از مرگ یا غیبت طولانی برمیگردد") و تلاش خود را برای انتقام آغاز میکند. با استخوانهای شکسته، بدون غذا، و کیلومترها مانده به راه، خود را از میان برف و کوهها میکشد و به دنبال مردی میگردد که پسرش را کشته است. او عملاً یک روح است، مردی که تا جایی که ممکن است به مرگ نزدیک شده است، اما تا زمانی که عدالت اجرا نشود، حاضر نیست به طرف دیگر برود.
بخش اعظم "بازگشته" شامل این سفر عذاب آور است، زیرا گلس قدرت خود را باز می یابد و با نیروی محض اراده به خانه نزدیک می شود. امانوئل لوبزکی، فیلمبردار برنده اسکار ایناریتو برای فیلم «مرد پرندهای» (که سال قبل برای فیلم «جاذبه» نیز جایزه گرفت و به راحتی توانست سه جایزه متوالی را برای این اثر بسازد) «بازگشته» را بهگونهای فیلمبرداری میکند که هر دو را منتقل میکند. شرایط دلخراش و هنرمندانه بینش او. به نظر می رسد آسمان برای همیشه ادامه دارد. افق پایان ناپذیر است او در یک پالت رنگی کار می کند که توسط طبیعت ارائه شده و در عین حال بهبود یافته است. برف سفیدتر به نظر می رسد، آسمان آبی تر. بسیاری از نماهای او، به ویژه در مواقع خطر بزرگ مانند حمله آغازین و صحنه خرس، شکست ناپذیر هستند و ما را در میانه اکشن قرار می دهند.
در زمانهای دیگر، انتخابهای لوبزکی کار او در «درخت زندگی» را به یاد میآورد، بهویژه در صحنههای نیمه دوم که سفر گلس عرفانیتر میشود. و اینجاست که فیلم کمی لنگ میزند. ایناریتو در آن صحنههای نیمه دوم کاملاً کنترلی ندارد و با از دست دادن تمرکز فیلم، زمان پخش 156 دقیقهای شروع به احساس لذت میکند. وقتی بر شرایط و داستان مردی متمرکز میشود که مایل به مردن نیست، مسحورکننده است. فقط فکر میکنم نسخه محکمتری وجود دارد، به خصوص در قسمت میانی، که حتی موثرتر خواهد بود.
درباره آن مرد: آنقدر درباره فیلمبرداری این فیلم از «اسکار عقب افتاده» دی کاپریو صحبت شده است که من احساس می کنم کار واقعی او در اینجا کمتر ارزش گذاری خواهد شد. هیچ اشتباهی نکن. اگر او برنده شود، آنگونه که در گذشته برای بازیگرانی که همه فکر میکردیم باید برای یک فیلم دیگر (پل نیومن، آل پاچینو و غیره) برنده میشدند، برنده «یک عمر دستاورد» نبود. او در هر لحظه وحشتناک کاملاً متعهد است و خودش را بیشتر از همیشه به عنوان یک بازیگر پیش میبرد. حتی فقط خواسته های فیزیکی این قهرمان برای شکستن بسیاری از بازیگران کوچکتر کافی بود، اما این شیوه ای است که دی کاپریو از طریق آن قدرت درونی خود را به تصویر می کشد که فریبنده است - ممکن است بدن او شکسته شود، اما ما معتقدیم که او تمایلی به تسلیم شدن ندارد.
حداقل بازیگران نقش مکمل خوب هستند و خوشحالیم که گلیسون همچنان در سال 2015 باورنکردنی دارد(همچنین در "بروکلین"، "Ex Machina" و "Star Wars: Episode VII - The Force Awakens"). تام هاردی کمتر تاثیرگذار است، اغلب روی تیکها کمی سنگین میشود (چشمهای گشاد، عکس از نزدیک)، اما من فکر میکنم این اشتباه کارگردان است و یکی از بهترین بازیگران ما نیست. در پایان، این فیلم دی کاپریو است و او تمام ضربات چالش برانگیز را میخکوب می کند و به معنای واقعی کلمه خود را به این شخصیت می اندازد که بیش از هر شخص دیگری از او از لحاظ فیزیکی بیشتر می خواهد.
- ۰۰/۱۰/۲۲