دانلود فیلم و سریال

سریال های روز

دانلود فیلم و سریال

سریال های روز

مردی که زیاد میدانست

دوشنبه, ۱۸ مهر ۱۴۰۱، ۰۸:۲۸ ب.ظ

فیلم مورد علاقه من از آلفرد هیچکاک، فیلم مردی که زیاد می دانست ساخته فیلیپ هنشر

نسخه دوم مردی که خیلی می دانست که هیچکاک در سال 1956 ساخت، فیلمی کنجکاو است. برخی از آن واقعا کار نمی کند. نقطه اوج در آلبرت هال است، با 10 دقیقه کانتاتای کر که منجر به تصادف یک سنج می شود، در این مرحله قاتل شلیک می کند. نماهای قسمت سنج، یک نت قبل از صدها میله سکوت، کمدی خشنی دارد. این سکانس نشان می‌دهد که هیچکاک به ندرت نمی‌تواند تنش را به طور موثر افزایش دهد.

فیلم خارجی و سریال خارجی را میتوانید از سایت فیلم نماوا تماشا کنید.

یک فیلم تعلیقی که می تواند دو ساعت بدون بی قراری تماشاگر اجرا شود، باید خیلی خوب باشد. مردی که خیلی می دانست اثر آلفرد هیچکاک با فیلمنامه جان مایکل هیز بر اساس داستانی از چارلز بنت و دی.بی. Wyndham-Lewis، این آزمون را برآورده می کند.

طرفداران هیچکاک به نقطه‌ی «نشان دادن من» رسیده‌اند که او را به چالش می‌کشند تا به اندازه‌ای ابتکار سینمای جدید را به نمایش بگذارد تا آنها را در تمام طول نمایش روی لبه صندلی‌هایشان نگه دارد و در آخرین ساخته‌اش پارامونت، استاد قدیمی تعلیق و معمایی. ثابت می کند که او حقه های زیادی در کیفش باقی مانده است.

در نماوا، فیلم ایرانی، برنامه کودک نیز در کنار فیلم خارجی وجود دارد.

صحنه غافلگیرکننده او در مقاومت این بار یک سکانس استادانه است که در آن ارکستر سمفونیک لندن و گروه کر کاونت گاردن که در آلبرت هال با برنارد هرمان به عنوان رهبر ارکستر اجرا می‌کنند، به عنوان پیشرانه موسیقی بدون دیالوگ عمل می‌کنند تا اکشن را به اوج برسانند. این نقطه اوج از قبل به‌عنوان یک گیاه تعلیق، با داشتن یک عضو ارکستر که به‌طور نمادین آماده برخورد با سنج‌ها است، در حالی که اوج موسیقی نوت بالایی را می‌زند، نشان داده می‌شود - که می‌تواند شلیک تپانچه مرگ‌باری را که برای از بین بردن سفیر بازدیدکننده در نظر گرفته شده است، خفه کند.

فیلمهای سینمایی ایرانی، فیلم های اسکار، انیمیشن جدید دوبله فارسی در سایت فیلم نماوا وجود دارد.

اگرچه هیچکاک نسبتاً طولانی و عاشقانه در برخی از بخش‌های مواد صحبت می‌کند، قلم‌موی ساده کارگردانی او، به‌علاوه پس‌زمینه‌های جذاب و شخصیت‌های جالب، با هم ترکیب می‌شوند تا علاقه‌ی مخاطب را همیشه حفظ کنند. این مانند یک رمان طولانی است که می توان آن را محکم تر کرد، با این حال بسیاری آن را همان طور که هست ترجیح می دهند.

علاوه بر تماشای آنلاین فیلم و سریال دانلود فیلم مانند دانلود فیلم ترسناک در سایت فیلم نماوا فراهم شده است.

جیمی استوارت، دوریس دی و ماپت کریستوفر اولسن یک گروه خانوادگی آمریکایی را در یک سفر توریستی به شمال آفریقا تشکیل می دهند. در مسیر مراکش با اتوبوس، آنها با یک جوان دوست‌داشتنی و مرموز فرانسوی به نام دانیل ژلین آشنا می‌شوند که به دلیل دست داشتن در برخی دسیسه‌های بین‌المللی و اطلاع از ترور قریب‌الوقوع سفیر در لندن تحت تعقیب است. درست قبل از مرگ بر اثر ضربه چاقو به پشت که توسط دشمنانش وارد شده بود، ژلین اطلاعات مربوط به نقشه قتل را به استوارت می دهد.

توطئه گران سیاسی برای جلوگیری از دخالت او، پسر کوچک او را ربوده و به عنوان گروگان نگه می دارند. استوارت و دوریس فرار می‌کنند و به لندن می‌روند، جایی که پسرشان نیز روحیه‌ای پیدا کرده است و سپس روال اعصاب خردکنی را آغاز می‌کند که سرنخ‌ها را دنبال می‌کند، به بن‌بست‌ها می‌رود، با غافلگیری‌ها، ناامیدی‌ها و تهدیدها و خطرات جدید سیلی می‌خورد تا زمانی که به آنها برخورد کنند. مسیر درست را طی کنید و به موقع به صحنه کنسرت آلبرت هال برسید تا از ترور جلوگیری کنید. این یک جریان پر فراز و نشیب و تجملاتی است که دراماتیک دارد.

استوارت یکی از بهترین اجراهایش را ارائه می‌کند، در شروع کار به راحتی انجام می‌شود، سپس با ضخیم‌تر شدن طرح، تا یک سرعت اکشن کار می‌کند. دوشیزه دی به خوبی در مقابل او عمل می‌کند و ثابت می‌کند که برای کلیک کردن با مخاطبان به صدایی که عمدتاً آواز می‌خواند نیازی ندارد - اگرچه داستان از او می‌خواهد که چند نوازندگی خوانندگی انجام دهد. اولسن جوان در نقش پسر ربوده شده خوب است، در حالی که برندا دی بانزی و برنارد مایلز به عنوان یک زوج متاهل که پس از خشم خانواده، آدم ربایی را انجام می دهند، به آرامی بازی می کنند.

فیلم های خانوادگی و انیمه جدید دسته ی دیگری هستند که محبوب نماوایی ها هستند.

گلین در ظاهر نسبتاً کوتاه خود به خوبی ثبت نام می کند، و دیگرانی که بازی های خوبی ارائه می دهند موگنز ویث در نقش سفیر، آلن موبری، رالف ترومن، هیلاری بروک، آلیکس تالتون، رجی نالدر، کارولین جونز و نوئل ویلیامز هستند.

مکان جالب آفریقای شمالی، و همچنین سکانس های لندن، توسط رابرت بورکز با لنزهای جذابی همراه با Technicolor یک دارایی متمایز است و کسانی که از موسیقی خوب قدردانی می کنند لذت خاصی از امتیازدهی هرمان خواهند برد. کارگردانی هنری هال پریرا و هنری بامستد و دکور توسط سام کامر و آرتور کرامز، همراه با لباس‌های ادیت هد، به طراحی زیبای تولید کمک می‌کنند، و تدوین فیلم توسط جورج توماسینی، عکاسی ویژه و پردازشی توسط جان پی فولتون. و Farciot Edouart، ضبط صدا توسط Paul Franz و Gene Garvin و سایر جزئیات فنی، همگی به سبک نرم و روان انجام می شوند.

برای تماشای جدیدترین فیلم و سریال ها به سایت فیلم نماوا بروید.

  • مو امین

انیمیشن درود بر دوستان

سه شنبه, ۱۲ مهر ۱۴۰۱، ۰۱:۰۳ ب.ظ

انیمیشن درود بر دوستان، یک انیمیشن فانتزی موزیکال بر اساس تور آمریکای جنوبی ساخته شده توسط والت دیزنی، به گلوب می رسد.

برای تماشای این انیمیشن قدیمی به سایت فیلم نماوا مراجعه نمایید.

آن تور خوش‌نیتی در آمریکای جنوبی که والت دیزنی و تعدادی از هنرمندانش در تابستان و پاییز 1941 ما انجام دادند، یکی از شادترین مأموریت‌هایی بود که تا به حال از این سواحل اعزام شده بود، برای قضاوت با "نامه تشکر" که سفر دلپذیر الهام گرفته است. برای آقای دیزنی و همبازی‌هایش، پس از غرق شدن در فضا، ساخت طرح‌های بی‌شماری و ساییدن دوربین‌هایشان، گزارش خود را از طریق رسانه‌ای که برایشان مناسب‌تر است - یک تصویر اکشن کارتونی جذاب به نام  درود بر دوستان که دیروز به گلوب آمد. دقیقاً شبیه کاری که پسران دیزنی تا به حال انجام داده اند نیست، همانطور که آن سفر به آمریکای جنوبی برای آنها تجربه جدیدی بود. به‌طور بی‌اختیاری، ممکن است به نوعی سفرنامه در کارتون‌ها برچسب‌گذاری شود، که با اجمالی از نقاطی که گردشگران لمس کرده‌اند، تکمیل شده است.

در کنار تماشای انیمه و انیمیشن، دانلود سریال و دانلود فیلم نیز در نماوا فراهم شده است.

زیرا با تصاویر لایو اکشن گروهی که برای سفر حرکت می‌کنند شروع می‌شود، به کارتون منحل می‌شود، عکس‌هایی از طرح‌هایی که هنرمندان ساخته‌اند را می‌گیرد، سپس تصاویر لایو اکشن بیشتری را با چهار افسانه منطقه‌ای در کارتون قطع می‌کند. رنگی، با موسیقی موضعی، یک پاتپوری چهل دقیقه ای همجنس گرا است. چهار کارتون اصلی – یا «حرکات» – از الگوی آشنای شورت دیزنی پیروی می کنند. اولی یک گشت و گذار خیالی با دونالد داک به عنوان یک گردشگر در پرو است که از اندازه دریاچه تیتیکاکا و لاماها، آن جانوران باوقار شگفت زده شده است.

فیلم ایرانی نیز در نماوا پرطرفدار است. یکی از ژانرهای پربازدید آن فیلم سینمایی کمدی است.

دومی، داستان عجیب و غریب هواپیمای کوچکی به نام پدرو که وقتی پدر هواپیمای پستی بزرگش مریض می شود، باید نامه را بر فراز کوه های آند حمل کند، دقیقاً همان افسانه ای است که هنرمندان دیزنی دوست دارند. سومی دوست قدیمی ما، گوفی را پیدا می کند که در نقش قوی یک گاوچوی آرژانتینی ایفای نقش می کند و آداب و رقص های قبیله را به نمایش می گذارد.

از پرطرفدارترین ژانرهای فیلم ها در کنار کارتون های رنگارنگ می توان به فیلم اکشن جنگی و فیلم فانتزی اشاره کرد.

و چهارمی که با یک سکانس نفیس از آبرنگ های متحرک معرفی شده است، دونالد داک را نشان می دهد که سامبا را از طوطی برزیلی به نام جو کاریوکا یاد می گیرد. مثل همیشه در عکس های آقای دیزنی، کیفیت طنز درخشان و حیله گر است، با نکاتی از طنز ملایم همراه با سرگرمی شادی آور. آن لاما که دونالد را از روی یک پل معلق بلند می‌برد، یکی از متکبرترین شخصیت‌هایی است که پسران دیزنی تا به حال ترسیم کرده‌اند. سردرگمی گوفی در نمایش شادی کابوی پامپاس. de vivre یک آشفتگی از کمدی آشوبگرانه است.

و جو کاریوکا-خب، فقط باید تعداد بیشتری از او را ببینیم. چارلز ولکات یک موسیقی عالی را بر اساس ملودی های بومی که برای سلیقه عامه پسند تنظیم شده است، ارائه کرده است. آهنگ عنوان او یک شیک پوش است، و سامبا، "Acquarela do Brasil" هوایی است که ماهیچه ها را آزاد می کند و خون یک ماهی سنگ شده را گرم می کند. در واقع، تأثیر کلی «Saludos Amigos» (یا «Hiya, Pals») یک شور و شوق صعودی است. این چیزی نیست که شما آن را یک فیلم واقعی بنامید، اما مطمئناً در آمریکای جنوبی خوب عمل می کند - یا به قول پسرها، قبض کالا را می فروشد. همچنین در برنامه فعلی گلوب یک مستند دو حلقه ای از شمال پاییز گذشته است.

اتفاقات آفریقایی، به نام "تهاجم به شمال آفریقا". این یکی از مجموعه‌های World in Action است که توسط هیئت ملی فیلم کانادا ساخته شده است و شامل چند تصویر جالب از پیشروی ارتش هشتم بریتانیا و بررسی گرافیکی حوادثی است که در طول تهاجم بزرگ نوامبر رخ داده است.

سالودوس آمیگوس; کارتون والت دیزنی در چهار سکانس; "دریاچه تیتیکاکا، "پدرو"، "ال گائوچو گوفی" و "آکوارلا دو برزیل" همراه با فیلم‌های اکشن زنده. ناظر تولید، نورمن فرگوسن، کارگردان موسیقی، چارلز ولکات، کارگردانان سکانس، بیل رابرتز، جک کینی، هام لوسک و ویلفرد جکسون؛ داستانی از هومر برایتمن، رالف رایت، روی ویلیامز، دیک هیمر، هری ریوز و جو گرانت؛ توزیع شده توسط RKO-Radio Pictures. در گلوب.

  • مو امین

فیلم بالا رو نگاه نکن

يكشنبه, ۱۰ مهر ۱۴۰۱، ۰۴:۴۲ ب.ظ

این که بدانیم «شیر انتخاب بدی بود» می‌تواند به راه‌اندازی یک امپراتوری کمدی کمک کند، به نوعی لمس، درخشش پوپولیستی نیاز دارد. آدام مک‌کی این را زمانی داشت که در بسیاری از خطوط بداهه «گوینده» جست‌وجو کرد و چیزی را خلق کرد که احتمالاً به‌عنوان آخرین موومان کمدی پرفروش آمریکایی شناخته می‌شود. و او این تماس را با موفقیت بی‌نظیر «کوتاه بزرگ» ادامه داد و با جسارت به تماشاگران سینما درباره بحران مسکن با استفاده از ستاره‌های سینما و مونولوگ‌های خشمگین آموزش داد. اما مک‌کی با گستره وسیع‌تر فیلم بالا رو نگاه نکن ترکیبی از غریزه‌های کمدی و دراماتیک او که فقط رویای روشنگری درباره رسانه‌های اجتماعی، فناوری، گرم شدن کره زمین، سلبریتی و به طور کلی وجود انسان را در سر می‌پروراند، به‌شدت ناکام می‌شود. یک فیلم فاجعه‌بار، فیلم بالا رو نگاه نکن، مک‌کی را به‌عنوان بی‌تفاوت‌ترین آدمی که تا به حال با چیزهای زیرکانه همراهی کرده است، نشان می‌دهد، یا اینکه چگونه مخاطبانش را به مراقبت وادار کند.

برای تماشای این فیلم خارجی به سایت فیلم نماوا مراجعه نمایید.

اگر فیلم بالا رو نگاه نکن شایسته هر جایزه ای است، برای کار کارگردان بازیگرش، فرانسین میسلر است. این فیلم نتفلیکس مملو از نام های بزرگ و گران قیمت است و اغلب همه آنها را در یک اتاق قرار می دهد. در یک صحنه لئوناردو دی کاپریو، آریانا گرانده، کیت بلانشت، تایلر پری و جنیفر لارنس در کنار یکدیگر نشسته اند و اسکات مسکودی (کید کودی) در یک فید ویدیویی برای اندازه گیری خوب است. میزان قدرت ستاره روی صفحه برای یک کمدی یک بار در زندگی رایگان برای همه تنظیم شده است، اما فیلم بالا رو نگاه نکن از آن برای ساختن یکی از شوخی‌های ضد تحریک آمیز در مورد چگونگی آشفتگی افراد مشهور استفاده می‌کند. ما را بیشتر از مرگ سیاره ما وادار می کند. اگر می‌خواهید با «به بالا نگاه نکنید» غافلگیر نشوید، به آن افزایش انتظار و سقوط اعدام عادت کنید.

در کنار تماشای فیلم خارجی، تماشای فیلم سینمایی ایرانی نیز در نماوا فراهم شده است.

اولین شوخی نابسامان فیلم مربوط به بزرگترین نام آن، لئوناردو دی کاپریو است که نقش یک ستاره شناس سطح پایین از میشیگان را بازی می کند. مک‌کی انرژی هسته‌ای را در پسر طلایی دی کاپریو می‌گیرد، همان چیزی که سال به سال نامزدی اسکار را برای او به ارمغان می‌آورد و او را وادار می‌کند آن را ببلعد تا تبدیل به یک شخصیت خفیف ویل فرل شود. زخم های دکتر میندی دی کاپریو به ویژه پس از اینکه دستیار او کیت دیبیاسکی (جنیفر لارنس) به طور اتفاقی کشف وحشتناکی کرد: یک دنباله دار شش ماه و 14 روز دیگر به سیاره زمین می آید. آنها به سرعت می خواهند به جهان اطلاع دهند و در روزهای آینده متوجه می شوند که مردم به اخبار بد در مورد آینده اهمیت نمی دهند.

فیلم سینمایی در ژانرها و از کشورهای مختلف در نماوا وجود دارد. اگر از طرفداران فیلم ایرانی هستید به سایت فیلم نماوا مراجعه نمایید.

مخاطبان اولیه آنها برای اخبارشان رئیس جمهور ایالات متحده با بازی مریل استریپ است. وقتی بالاخره با آن‌ها جلسه می‌گذارد، بیشتر نگران شماره‌های نظرسنجی‌اش است، اینکه اوضاع چگونه به نظر می‌رسد. آخرالزمان به مسابقات مقدماتی آینده کمکی نخواهد کرد. مک کی شروع می کند به شوخی بیننده را با این شوخی که هیچکس به اندازه آخرین رسوایی حواس پرت کننده به پایان دنیا اهمیت نمی دهد. هیچ مهلتی از جانب جونا هیل، که نقش یک شخصیت خنده‌دار خنده‌دار را بازی می‌کند - رئیس ستاد او و پسر جامعه‌پرستان - ارائه نمی‌شود، اما به شوخی‌های ساده برادری خلاصه می‌شود. مانند بسیاری از شخصیت‌ها، می‌توانید بازتاب معنای آن را ببینید، اما شوخی اغلب به شناسایی ختم می‌شود. و از آنجایی که تدوین فیلم در بازه‌های توجه کوتاهی که مک‌کی از آن عصبانی است، شریک است، تمایل دارد عکس‌های قاب‌بندی شده رئیس‌جمهور استریپ، رئیس‌جمهور اورلئان را با افراد مشهور مختلف قطع کند، یا از صحنه‌ای به صحنه دیگر پرش کند در حالی که شخصیت‌ها در وسط جمله صحبت می‌کنند.

در کنار تماشای آنلاین فیلم و سریال، دانلود فیلم و سریال نیز در سایت فیلم نماوا فراهم شده است. دانلود فیلم دوبله، دانلود سریال ترکی دو دسته از دانلودهایی است که فراهم شده است.

سپس میندی و دیبیاسکی پیام خود را به رسانه ها منتقل می کنند، اما پلت فرم یک برنامه صبحگاهی پر از شوخی است (که توسط شخصیت های خالی با بازی پری و بلانشت میزبانی می شود) که در آن تهیه کنندگان سعی می کنند داستان خود را به یک کشف علمی زیبا بین گراندی فوق الذکر تبدیل کنند. حادثه. فقط یکی از ستاره شناسان بدون تبدیل شدن به یک الگوی رفتاری ملی، از ظاهر استودیو خارج می شود - و هیچ کس حرف آنها را جدی نمی گیرد - اما آنها را در مسیرهای متضادی از محبوبیت قرار می دهد و خود تبدیل به حواس پرتی رسانه ها می شود. افتخار لحظاتی که هرج و مرج فیلم بالا رو نگاه نکن الهام‌بخش است، تماشای لئوناردو دی کاپریو که از صدای مورد تایید اسکار خود برای فریاد زدن «همه ما می‌میریم» در نمایشی شبیه «خیابان کنجد» خنده‌دار است.

در کنار تماشای فیلم و سریال، تماشای انیمیشن جدید و انیمه جدید نیز در نماوا فراهم شده است.

  • مو امین

مرد شمالی

يكشنبه, ۱ خرداد ۱۴۰۱، ۰۹:۳۶ ق.ظ

تماشای آنلاین فیلم مرد شمالی هملت است. یا حداقل هر دو برگرفته از منابع یکسانی هستند، یک افسانه اسکاندیناوی در اوایل دهه 900 درباره انتقام یک شاهزاده از عمویی که پدرش را به قتل رساند و با مادرش ازدواج کرد. با این حال، در حالی که در نسخه شکسپیر از تراژدی صحبت‌های زیادی وجود داشت، فیلم رابرت اگرز بسیار کم از آن صحبت می‌کرد و به جلوه‌های بصری اجازه می‌داد تا روایت را به جلو سوق دهد.

برای هرکسی که The Witch یا The Lighthouse را دیده باشد، واضح است که The Northman از همان کارگردان ساخته شده است و تزریق پول به تولید، دید منحصر به فرد او را ضعیف نکرده است. فیلم تاریک، پیچ خورده و غرق در ماوراء طبیعی است. باعث می شود بیننده احساس عدم تعادل کند. هیچ قهرمان و شرور وجود ندارد. هر کس دیدگاهی دارد که بر درستی اعمال خود تأکید می کند و در عین حال اعمال دیگران را شیطانی جلوه می دهد. از آنجایی که داستان از چشم آملث ارائه می شود (شخصیت هملت - "h" را از آخر بگیرید و در ابتدا قرار دهید - با بازی الکساندر اسکارسگارد)، ما به طور کلی او را یک انتقام جوی عادل می دانیم... حداقل تا زمانی که او مادر، ملکه گودرون (نیکول کیدمن)، او را از چند حقیقت اساسی نادیده می گیرد.

چه عمدی و چه غیر عمدی، به نظر می‌رسد که فیلم هم تحت تأثیر کانن بربر و هم بازی تاج‌وتخت قرار گرفته است. اولی در جزئیات طرح خاص (به ویژه "چیز در سرداب"). مانند هملت شکسپیر، مرد شمالی از عناصر فراطبیعی استفاده می کند - جادوگری، جادو، و رویاهای بینندگان (که نقش یکی از آنها را بیورک بازی می کند). یوریک به «هایمیر» تغییر نام می‌دهد و ویلم دفو نقش او را بازی می‌کند - حضور این بازیگر او را به عنوان یک «اگرز معمولی» معرفی می‌کند. همینطور برای آنیا تیلور جوی، که در جادوگر به موفقیت دست یافت و برای بازی در نقش اولگا به اینجا بازگشته است، علاقه عشق آملث که تأثیرش بی شباهت به لیدی مکبث نیست.

اگرز از جزئیات دوره آگاه است، بنابراین، مانند شوالیه سبز دیوید لوری و آخرین دوئل ریدلی اسکات، همه همیشه بسیار کثیف هستند. مقدار زیادی برهنگی وجود دارد، اما هیچ کدام بیش از حد، بی دلیل یا طولانی نیست. به عنوان مثال، در یک صحنه پس از ازدواج، بازیگر و هنرپیشه خود را طوری ترتیب می دهند که تنها چیزی که به دوربین نشان داده می شود یک یا دو باسن باشد. شگفت‌انگیزترین قطعه بدن انسان، قفسه سینه‌ی کاملاً حجاری شده الکساندر اسکارسگارد است که در موارد متعددی تأثیر خوبی دارد.

فیلم با بازگشت شاه اوروندیل وار-راون (اتان هاوک) از یک پیروزی باشکوه به خانه آغاز می شود. صحنه های مقدماتی دو چیز کلیدی را مشخص می کند: محبت ظاهری بین Aurvandil و ملکه اش و تنش بین او و برادرش Fjolnir (Claes Bang). اندکی پس از اینکه پادشاه اهمیت انتقام قتل یکی از عزیزانش را به پسرش آموزش می دهد، به املث فرصت داده می شود تا طبق آن درس عمل کند. فولنیر مرتکب برادرکشی می شود و هر آنچه که برادرش زمانی مالکیت داشت (از جمله همسرش) را مال خود می کند. آملث به «سرزمین روس» می گریزد، جایی که به عنوان یک جنگجو شهرت وحشتناکی پیدا می کند. اما او توسط رویاهایی که به سرنوشت او اشاره می کنند تسخیر می شود و در نهایت برای ردیابی Fjolnir - که خلع شده است و اکنون دهکده کوچکی را در جزیره ممنوعه ایسلند اداره می کند - هر کاری لازم است انجام می دهد و انتقام خود را انجام می دهد. اولگا، برده ای که یکی دو چیز در مورد معجون ها می داند، به او کمک می کند.

یکی از نقاط قوت The Northman این است که آنطور که انتظار می رود بازی می کند بدون اینکه هرگز قابل پیش بینی باشد. این یک فیلم جسورانه و سازش ناپذیر است که وقتی صحبت از خون و غم به میان می آید خودسانسوری نمی کند. با این حال، بسیاری از وحشتناک ترین لحظات بیشتر از آنچه نشان داده شده اند، اشاره می شود، و به تخیل بیننده اجازه می دهد تا جاهای خالی را پر کند. اگر قسمتی از فیلم در آن اتفاق می افتد، این است که رویاهای تب ماوراء طبیعی به چیزی شبیه عصای روایی تبدیل می شوند.

Eggers تجربه را از نظر بصری جالب نگه می دارد. بسیاری از صحنه‌ها در حالت تقریباً اشباع رنگ کامل فیلم‌برداری می‌شوند و در نتیجه تصاویری تک رنگ به دست می‌آیند. زمین برهنه و رام نشده ایسلند با شکوه تمام صفحه نمایش عریض خود ارائه شده است. کارگردان فیلم‌های طولانی‌تر را به عکس‌های کوتاه ترجیح می‌دهد و یک تک برداشت طولانی‌تر وجود دارد که غارت و غارت یک شهر را از ابتدا تا انتها دنبال می‌کند – لحظه آخر زمانی رخ می‌دهد که خانه‌ای پر از کودکان توسط مهاجمان به آتش کشیده می‌شود.

الکساندر اسکارسگارد خود را به یک هیولای عظیم الجثه تبدیل کرده است - کاملاً بر خلاف هر نسخه قبلی هملت برای زیبایی صفحه نمایش. او عقل تیزبینی دارد اما نیازش به انتقام کور شده است. فقط در پایان است که او شروع به دیدن فراتر از وسواس مادام العمر خود می کند. نیکول کیدمن کار زیادی برای انجام دادن ندارد اما صحنه نمایشی او سرشار از پیچ و تاب، چرخش و خنجرهای خاردار است. اولگای آنیا تیلور جوی زیبا، وفادار و کشنده است.

مانند سه فیلم آکیرا کوروساوا با پیوندهای قوی شکسپیر (تاج خون، خوب خواب بد، و دوید)، The Northman نشان می‌دهد که می‌توان بدون بهره‌مندی از دیالوگ‌های بارد، یک محصول قانع‌کننده ساخت. «مرد شمالی» از سینمای ما گرفته است از امروز خیلی کم استفاده کنید، زمانی که اغلب دید یک کارگردان با الزامات باکس آفیس و فریب جذابیت چهار ربعی کمرنگ می شود.

  • مو امین

انیمیشن بچه های بد

يكشنبه, ۱ خرداد ۱۴۰۱، ۰۹:۲۶ ق.ظ

زمانی نه چندان دور، تماشای انیمیشن Dreamworks در حال ساخت پروژه های هیجان انگیز و محبوبی مانند کارتون شرک و How to Train Your Dragon بود. از بین تمام استودیوهای بزرگ، تنها آنها توانستند دیزنی را در دادگاه اصلی خود به چالش بکشند. انیمیشن بچه های بد که بر اساس یک سری رمان گرافیکی از آرون بلبی ساخته شده است، نشان دهنده افت شدید کیفیت انیمیشن آمریکایی است (که حتی پیکسار را هم آلوده کرده است). یک کمدی دزدی با طرح‌ریزی تنبل، اولین کارگردانی پیر پریفل (انیماتوری که در بسیاری از قسمت‌های پاندای کونگ فو کار کار کرده است) ممکن است مورد توجه کودکان قرار گیرد و در عین حال باعث چرت زدن بیش از چند بزرگسال شود. جدا از چند کنایه خاردار و یک صحنه آغازین خوشمزه که در سکانس غذاخوری کوئنتین تارانتینو Pulp Fiction (با کمی حال و هوای Reservoir Dogs) به خوبی به نمایش درآمده است، The Bad Guys بیشتر به خاطر روشی که یک فرضیه را هدر می دهد و به پایان می رسد قابل توجه است. احساس می کنم مانند یک Zootopia Wannabe درجه دو.

شاید سوال مهمی که در مورد محصول کودک محوری مانند The Bad Guys در نظر می گیریم این است که آیا مهم است که افراد بالای 11 سال در مورد نتیجه نهایی چه فکر می کنند؟ این با در نظر گرفتن بچه‌های کوچک‌تر ساخته شده است - این موضوع به‌راحتی با جلوه‌های بصری روشن، پر جنب و جوش و مضامین اخلاقی درست درباره انجام کارهای خوب و قضاوت نکردن دیگران از روی ظاهرشان مشخص می‌شود. عناصر «بزرگسال» که به‌طور نامحسوس در بهترین فیلم‌های انیمیشن گنجانده شده‌اند، عمدتاً وجود ندارند، و این فیلم را برای هر کسی که بدون فرزندی به تماشای آن نگاه می‌کند، ناامیدکننده می‌کند.

The Bad Guys در دنیایی اتفاق می افتد که در آن حیوانات انسان نما با انسان ها همزیستی می کنند. این فیلم به دنبال سوء استفاده های یک باند جنایتکار بدنام متشکل از رهبر حیله گر آقای ولف (سم راکول)، مار تند و تند، آقای مار (مارک مارون)، آقای پیرانا (آنتونی راموس) و مارهای ناسازگار است. آقای کوسه مهربان (کریگ رابینسون)، و هکر "وب" خانم رتیل (Awkwafina). فرماندار جدید روباهی، دایان فاکسینگتون (زازی بیتز)، حکم داده است که بدها دشمن شماره 1 عمومی هستند. پس از یک سرقت منفجر شده که منجر به دستگیری گروه می شود، آقای ولف شروع به فکر کردن دوباره به جنایتکاری می کند (فقط به این دلیل که همه انتظار دارند که گرگ بد بزرگ بزرگ و بد باشد، آیا لزوماً باعث می شود که چنین شود؟) و تصمیم می گیرد که زندگی در ممکن است طرف اشتباه قانون دیگر برای او نباشد. Bad Guys از پروفسور مارمالاد (ریچارد آیواد) بشردوست خوکچه هندی کمک می گیرند. او توصیه می کند که شروع به انجام کارهای خیر کنند. در حالی که این جذابیت عجیبی برای آقای گرگ دارد، سایر اعضا کمتر مشتاق هستند و شکاف ایجاد می شود.

مانند بسیاری از فیلم‌های با محوریت کودکان، فیلم The Bad Guys زمانی کار می‌کند که مغز به کار گرفته می‌شود و به تماشاگر اجازه می‌دهد لحظاتی را تجربه کند که از کل جدا شده است. پیچش‌های روایی فیلم نه شگفت‌انگیز است و نه جالب و وزن احساسی داستان و شخصیت‌ها بسیار سبک است. با این حال، این درگیر در یک مد یکبار مصرف است، و گهگاه نمونه‌های سرگرم‌کننده (مانند ادای احترام تارانتینو فوق‌الذکر) و سبک انیمیشنی را ارائه می‌کند که نسبت به بسیاری از پیشنهادات عمومی امروزی کمتر پلاستیکی به نظر می‌رسد. نمی‌دانم که آیا کسی که در ساخت فیلم نقش داشته است، مخالف نامیدن آن به عنوان «کارتون» است؟ زیرا، با کنار گذاشتن تمام ادعاهای مرتبط با بودجه تولید ۷۵ میلیون دلاری و عرضه در صفحه نمایش بزرگ، این همان چیزی است که The Bad Guys واقعاً وجود دارد.

  • مو امین

زوتوپیا

سه شنبه, ۱۹ بهمن ۱۴۰۰، ۱۱:۱۹ ق.ظ

فیلم‌های انیمیشن و فیلم های کودکان فانتزی که هدفشان بچه‌هاست، لازم نیست پیام‌های سیاسی داشته باشند، اما زمانی که دارند، باید یا از نظر درونی سازگار باشند، یا باید تضادهایی را که بچه‌ها می‌توانند در دنیای واقعی اعمال کنند، برطرف کنند. "زوتوپیا"، داستانی فانتزی در شهری که در آن شکارچیان و طعمه ها با هم در هماهنگی زندگی می کنند، یک فیلم خنده دار و زیبا برای کودکان است که پیامی را در هر لحظه تکرار می کند. اما اگر بیش از پنج دقیقه به آن پیام فکر کنید، نه تنها از هم می پاشد، بلکه خواندنی را به شما دعوت می کند که تقریباً مطمئناً برخلاف روحیه ظاهرا روشنفکر فیلم است: تبعیض اشتباه است، اما کلیشه ها به دلیلی کلیشه هستند، و برای اعضای یک طبقه مطرود غلبه بر دلایلی که اکثریت آنها را تحقیر می کنند آسان نیست، بنابراین شما باید صبور باشید.

جینیفر گودوین («عشق بزرگ») صداپیشگی بانی هاپس، خرگوش شهر کوچکی را بر عهده می‌گیرد که به او گفته می‌شود که نمی‌تواند یک افسر پلیس در Zootopia باشد، زیرا هرگز یک افسر پلیس خرگوش وجود نداشته است. (این کار معمولاً توسط شکارچیان و علفخواران بزرگ انجام می شود - مانند یک گاومیش آبی که به کاپیتان پلیس تبدیل شده است، با صدای ادریس البا.) هاپس به هر حال آموزش پلیس را پشت سر می گذارد و برای تسکین هویج خود به خدمتکار مترجم منصوب می شود. پدر و مادر کشاورز (بانی هانت و دان لیک) که به او ماده دافع روباه را به عنوان هدیه ای در حال رفتن دادند. آنها دلیل خوبی داشتند که دافع روباه به او بدهند: روباه یکی از دشمنان فانی خرگوش است، و زمانی که جودی کودک بود، روباهی او را در یک نمایشگاه شهرستان گوشه ای گرفت، به خاطر خرگوش بودن به او توهین کرد و با پنجه اش صورتش را برید. (با توجه به تعداد حیوانات دوست داشتنی که در آن وجود دارند، این یک تلنگر کمی شدیدتر از آن چیزی است که انتظار دارید.)

البته هاپس در نهایت با روباه قرمزی به نام نیک وایلد (جیسون بیتمن) شریک می‌شود، یک هوسباز کوچک که با اکراه به او کمک می‌کند تا در مورد ناپدید شدن دوازده شکارچی تحقیق کند. من دقیقاً راز اینجا را فاش نمی‌کنم (این راز بسیار خوبی است) به جز اینکه بگویم که این راز از بچه‌ها و والدین دعوت می‌کند تا درباره طبیعت در مقابل پرورش، و منشأ و تأثیر تضعیف‌کننده کلیشه‌ها صحبت کنند.

اما وقتی عمیق‌تر به فیلم وارد می‌شوید، معلوم می‌شود که چیز چندان خوبی نیست. از آنجایی که مردم حیوان نیستند، من از فکر کردن به نتیجه‌گیری‌های «منطقی» که چنین مکالماتی به آن منتهی می‌شود می‌ترسم. فیلم اشتباه نیست اگر بگوییم گوشتخواران از نظر بیولوژیکی تمایل به خوردن گیاه خواران دارند، خرگوش ها به شدت تولید مثل می کنند، تنبل ها کند حرکت می کنند (اینجا در DMV کار می کنند)، که می توانید روباه را از جنگل بیرون بیاورید اما شما نمی توانید جنگل را از روباه بیرون بیاورید و غیره. اگر همه اینها را به عنوان قیاسی با دنیایی که در آن زندگی می کنیم (به ویژه اگر در یک شهر بزرگ مانند زوتوپیا زندگی می کنیم) در نظر بگیرید و سپس از خود بپرسید کدام گروه های نژادی یا قومی یا اجتماعی (پلیس، تاجران، بوروکرات های شهری) "شارتگر" هستند و کدام "شکار" هستند (برای اهداف ترجمه استعاره)، شما مشکل را می بینید. «زوتوپیا» تقریباً هر آنچه والدین می‌خواهند جهان‌بینی را به فرزندانشان منتقل کنند، نشان می‌دهد، هر چند آغوش‌گر یا بدخیم باشد. من می توانم تصور کنم که یک ضد نژادپرست و یک نژادپرست از این فیلم بیرون می آیند و هر کدام فکر می کنند که این حس آنها را از نحوه کار جهان تأیید می کند.

«زوتوپیا» دائماً از شخصیت‌هایش می‌خواهد که به کلیشه‌های گونه‌ها نگاه کنند و از زبان گونه‌گرایی استفاده نکنند یا فرضیات آزاردهنده را تکرار نکنند. هاپس به همکارش هشدار می‌دهد: «فقط یک خرگوش می‌تواند خرگوش دیگر را «ناز» خطاب کند. وایلد به هاپس توصیه می کند: «هرگز اجازه نده ببینند که به تو می رسند. و اذعان به نفرت مخربی که تبعیض می تواند ایجاد کند وجود دارد. بسیاری از حیوانات به بهای کلیشه‌های مربوط به گونه‌هایشان جوک‌های تحقیرآمیز خود را انجام می‌دهند (مثل اینکه هاپس داوطلبانه برای وایلد ریاضی انجام می‌دهد و به او می‌گوید: "اگر ما خرگوش‌ها در یک چیز خوب باشیم، این در حال افزایش است") و فلاش بک نسبتاً شدید نشان می دهد که وایلد تبدیل به یک هوستور شد زیرا حیوانات دیگر در حالی که کلیشه های ضد روباه را تکرار می کردند، او را به عنوان یک توله گیج می کردند و با استقبال از کاریکاتور گونه خود و تبدیل شدن به روباه ترین روباهی که کسی دیده بود به او پاسخ داد. همه اینها هوشمندانه و نجیب به نظر می رسد تا زمانی که متوجه شوید که تمام کلیشه ها در مورد حیوانات مختلف تا حدی درست است، به ویژه اساسی ترین آنها: گوشتخواران گیاهخواران را می خورند زیرا این در طبیعت آنهاست. (بله، خوانندگان، می‌دانم، ببرهایی وجود دارند که به آنها یاد داده‌اند که با بره‌ها بغل کنند، و من همان میم‌هایی را با گربه‌ها و سگ‌ها دیده‌ام که شما دارید؛ منظورم به طور کلی است.)

شاید عجیب به نظر برسد که من روی این جنبه از «زوتوپیا» که توسط بایرون هاوارد و ریچ مور کارگردانی می‌شود و جرد بوش کارگردانی می‌شود، فکر می‌کنم، زیرا فیلم سرگرم‌کننده است. طرح مهیج، که نسبتاً سخاوتمندانه از «48 HRS» و هر درام پلیسی شامل توطئه دولتی وام گرفته شده است، به طرز هوشمندانه ای شکل گرفته است. ترکیب بندی و نورپردازی متفکرانه تر از چیزی است که در یک فیلم انیمیشن سه بعدی با بازی حیوانات چشم درشت که به زبان انگلیسی صحبت می کنند. صدای افراد مشهور و چند بخش وجود دارد که بسیار دوست‌داشتنی هستند، به‌ویژه هر سکانسی که شامل ستاره پاپ Gazelle (با صدای شکیرا) و قطار سریع‌السیر هاپس به سمت و از طریق Zootopia است که مناطق مختلف شهر (از جمله تاندرای یخ‌زده و یخ زده) را معرفی می‌کند. جنگل بارانی مه‌آلود) در حالی که فضایی برای طلسم‌های بعدی باقی می‌گذارد (تعقیب پا در شهر جوندگان به هاپس اجازه می‌دهد بفهمد غول بودن چه احساسی دارد). برخی از بزرگ‌ترین خنده‌ها از خنده‌های آشکاری ناشی می‌شوند که می‌دانید نویسندگان نمی‌توانستند در برابر آن‌ها مقاومت کنند، مانند چیزی که کاپیتان گاومیش آبی ادریس می‌گوید که نمی‌توانند جلسه صبحگاهی را بدون اذعان به فیل در اتاق شروع کنند. اگر تصمیم دارید به استعاره‌ای که فیلم حول آن ساخته شده است فکر نکنید، این یک انحراف لذت‌بخش است که با مهارت زیادی ساخته شده است.

با این حال: آیا این خیلی زیاد است که بپرسیم فیلمی که نیات والای خود را مانند یقه ای درهم و برهم می پوشاند، بتواند در برابر موشکافی مقاومت کند؟ اگر «زوتوپیا» کمی مبهم‌تر، یا شاید احمق‌تر و کمتر از خودش راضی بود، ممکن بود یک نوع کلاسیک باشد، البته از نوع بسیار متفاوت و کمتر معتبر. همانطور که هست، این یک فیلم خوش قلب و زیبا است که آنطور که می‌خواهد جمع نمی‌شود.

  • مو امین

در جست و جوی دوری

سه شنبه, ۱۹ بهمن ۱۴۰۰، ۱۱:۰۵ ق.ظ

موضوعی پرطرفدار که این روزها در اینترنت پرطرفدار شده است: آیا تابستان نارضایتی در گیشه دنباله و پیش درآمد هالیوود با ورود «در جست و جوی دوری»، پیکسار و دیزنی به همان استخر فیلم انیمیشن بازمی گردد. موجودات زیردریایی که در سال 2003 «یافتن نمو» را به حرکت درآوردند؟

بنابراین، مایه تسکین آن است که توجه داشته باشیم که پیگیری دارای قلاب‌های احساسی فراوان، برخی خطوط عالی است و بوی بدی ندارد، علیرغم اینکه صرفاً از همان جریان داستانی قبلی به جز سواحل اقیانوس آرام کالیفرنیا به جای سواحل بزرگ پیروی می‌کند. سد مرجانی استرالیا. اگر «Finding Nemo» مانند یک روز شاد در ساحل احساس می‌شد، پس «Finding Dory» یک بعد از ظهر پر حادثه در یک پارک آبی است - یا، در این مورد، موسسه حیات دریایی که، همانطور که دانای کل صدای سیگورنی ویور را دوباره ضبط کرد. این اطمینان را می دهد که هر بازدید کننده کامپیوتر محور این مرکز، نه به سرگرمی انسان، بلکه به "نجات، توانبخشی و رهاسازی" اختصاص دارد. نتیجه ممکن است این بار کمتر رضایت بخش باشد، اما «پیدا کردن دوری» در نهایت ارزش سفر را دارد.

عاقلانه، فیلم از بزرگترین دارایی «یافتن نمو» به‌علاوه ساکنان زیر آب و زندگی گیاهی‌اش بهره می‌برد: روحیه شناور الن دی جنرس و شادی کودکانه‌ای که او با صدای بلند به دوری، فراموشکار و در عین حال نترس زندگی می‌دهد. بلو تانگ که مبارزه با از دست دادن حافظه کوتاه‌مدت هر زمان که کار سخت می‌شد، به‌علاوه بسیار مهم بود، زیرا مارلین دلقک ماهی دلقک به دنبال پسر جوان سرسخت نمو می‌گشت. به هر حال، هیچ چیز آزادتر از این نیست که به سختی بتوانی گذشته خود را احضار کنی، به همین دلیل است که دوری تکانشی در بازیگری در لحظه بسیار خوب است.

ارتقاء یک بازیکن حمایت کننده کمیک به عنوان یک هدلاینر می تواند پیشنهادی مبهم باشد. اما درست مانند رابین ویلیامز، که به شکلی به یاد ماندنی رگه آبی را به عنوان جن در «علاءالدین» به وجود آورد، دی جنرس و شخصیت گاه احمق و گاه گیج‌آلود او همچنان مناسب نقشی هستند که روح آب نمک نشاط‌آور را ارائه کرد. Finding Nemo» و تقریباً در اینجا همان کاری را انجام می دهد که مارلین (یک آلبرت بروکس در حال بازگشت) و نمو (جایگزین هایدن رولنس) در کنار او در یک سفر جدید یک سال پس از سفر اول شنا می کنند.

داستان به اندازه داستان اصلی جذاب نیست، حتی اگر فیلمنامه دوباره توسط اندرو استانتون (به همراه ویکتوریا استروس، نویسنده همکار) باشد که یک بار دیگر با دستیار آنگوس مک‌لین کارگردانی می‌کند. در نهایت، اتکای زیادی به فیلم اکشن کارتونی تلویزیونی صبح شنبه که با منطق مخالفت می‌کند، وجود دارد، زیرا شخصیت‌های اصلی با عبور از لوله‌ها و شنا کردن از یک ظرف مایع به ظرف مایع دیگر در موسسه شنا می‌کنند. زمانی که گروه ماهی به رهبری گیل خسته جهان ویلم دافو در مطب دندانپزشکی در «در جستجوی نمو» فرار بزرگی از مخزن انجام دادند تا حدودی قابل باور بود. اما عاقبت زمانی فراتر از اعتبار است که اختاپوس تازه وارد هنک (مخلوط آزمایشی از شاخک ها با قدرت های آفتاب پرست با صدای اد اونیل از خانواده مدرن) به نحوی قادر به مانور دادن با کامیون فراری در بزرگراهی شلوغ است که نمی تواند به پدال ها برسد. یا روی داشبورد ببینید.

با این حال، آنچه ممکن است مغز شما نپذیرد، قلب شما فقط می تواند آن را قبول کند. «یافتن نمو» با تصویری ادراکی از نیاز شدید یک والدین مجرد برای محافظت از کودک، به‌ویژه کودکی با باله‌های کوچک‌تر، به جای اجازه دادن به او برای مراقبت از خود و به دست آوردن حس استقلال، به پیش رانده شد. در اینجا، استنتون از همان غریزه اولیه استفاده می کند، زمانی که ما در ابتدا با دوری به عنوان یک گوپی بی گناه، چشم درشت و با صدای بچه آشنا می شویم که والدین نگرانش چارلی و جنی (با بازی یوجین لوی و دایان کیتون) توضیح می دهند که چگونه باید همیشه به هر کسی بگوید. او می گوید: "من حافظه کوتاه مدت دارم." یا، همانطور که او آن را شیرین می نامد، "از دست دادن کوتاه مدت به خاطر بسپار". دوری به‌جای خود بزرگ‌شده‌ی خوش‌شانس و بدشانس‌اش، یک حیوان درمانده است که یادآوری‌اش تقریباً فوراً به‌دلیل ناتوانی‌های یادگیری‌اش تبخیر می‌شود و او به ناچار به زیرزمین سرگردان می‌شود، و مادر و پدر ناامیدش را با تأثیرات ویرانگر پشت سر می‌گذارد.

فیلم زمانی شروع می‌شود که دوری مسن‌تر یک تکان الکتریکی فلاش بک را تجربه می‌کند و با آن سوسو زدن کوتاه متوجه می‌شود که واقعاً پدر و مادری دارد. و او با مارلین همیشه بدخلق و نمو حامی به زودی به دنبال خانواده اش می رود. او ممکن است به دنبال پدر و مادرش باشد، اما دوری واقعاً در حال کشف هویت خود است و موفق می‌شود خاطرات تعیین‌کننده دیگری را در طول مسیر، هر چقدر هم زودگذر، ایجاد کند. این شامل منابع شعار الهام بخش او، «فقط به شنا کردن ادامه دهید» و نحوه صحبت او به «نهنگ» است.

برخی از علاقه‌مندی‌های قدیمی «Finding Nemo» با گنجاندن لاک‌پشت باحال «کراش» و پسرش «اسکورت»، مربی مدرسه ماهی، آقای ری، و «مال من! مال خودم! مال من!» -مرغ های دریایی می خوانند. اما تعداد کمی از شخصیت‌های جدید، که شامل یک نهنگ بلوگا (تای بورل از «خانواده مدرن») و یک کوسه نهنگ نزدیک‌بین (کیتلین اولسون) می‌شوند، علاوه بر یک جفت شیر ​​دریایی تنبل کاکنی (ادریس) تأثیر ماندگاری بر جای می‌گذارند. البا و دومینیک وست، دوباره با هم بعد از o n طرف مخالف قانون «سیم») در حال بازپروری در مؤسسه که فقط هر وقت همگروه ساکت و دیوانه آنها جرالد (که به نظر می رسد با اد کفتار از «شیر شاه» نسبت دارد) جرات کند باله ای را روی صخره آنها بگذارد، به هم می ریزند.

به جز مارلین، که پس از پرتاب یک مشاهده آزاردهنده به سمت دوری، هنگامی که او ناخواسته نمو را در معرض خطر قرار می‌دهد، درس ارزشمندی در همدلی می‌آموزد، تقریباً همه موجودات از یک ماهی پرنده مغز پرنده گرفته تا صدف بسیار پرحرفی که آدری دوم را در «فروشگاه کوچک» به یاد می‌آورد، می‌بیند. از وحشت» با کمال میل به قهرمان ما در انجام ماموریتش کمک می کند. می توانید حدس بزنید که آیا این کار انجام شده است یا خیر، اما بیایید بگوییم که یک پایان خوش وجود دارد. در واقع، دو یا سه پایان خوش وجود دارد، زیرا فیلمسازان نمی دانند چه زمانی کافی است. این شامل کدای است که نیاز به رد شدن در آبشاری از اعتبارات نهایی دارد که با این وجود ارزش انتظار را دارد.

  • مو امین

عصر یخبندان: دوره برخورد

سه شنبه, ۱۹ بهمن ۱۴۰۰، ۱۰:۵۳ ق.ظ

علم واقعی در «عصر یخبندان: دوره برخورد» به اندازه اسکرات، جونده سادو مازوخیست مورد علاقه همه، شکست می خورد. تا آنجا که، فیلمسازان پشت این پنجمین کاراکتر درهم و برهم و به طور قطعی درهم و برهم در مجموعه انیمیشن های یخبندان نیاز به استخدام اخترفیزیکدان نیل دگراس تایسون (هم به عنوان راوی و هم در لباس راسو، با تاج موی برجسته اش، تدی روح انگیز) احساس کردند. -چشم های خرس و تیرگی صورت) برای توضیح چگونگی پیدایش منظومه شمسی.

به ما گفته می‌شود که دلیلی «احمق‌تر» از آنچه معمولاً تصور می‌شود وجود دارد، و اینجاست که یک موش سنجاب مستعد مصیبت وارد می‌شود. بی‌کلام در مورد کهکشان پینگ‌پنگ می‌زنند، مانند نسخه‌ای دم‌پر و دندان‌نیش از ساندرا بولاک. در «جاذبه» پس از اینکه بلوط همیشه گریزان او باعث می‌شود که با یک کشتی بیگانه به فضای خارج از زمین منجنیق کند. در نتیجه، سیاره‌ها مانند توپ‌های بیلیارد به یکدیگر برخورد می‌کنند، در حالی که او دنباله‌ای از هرج و مرج کیهانی را در پی دیوانه‌وار خود بر جای می‌گذارد، در حالی که یک بار دیگر درگیر جستجوی سیزیفی خود برای یافتن مهره گرانبهایش است.

همانطور که اغلب در مورد فیلم‌های «عصر یخبندان» اتفاق می‌افتد، طلسم خشمگین استودیو بلو اسکای که ستاره‌های بی‌صدا و ماهر گذشته‌ای مانند باستر کیتون و هارولد لوید را به یاد می‌آورد که گویی توسط تکس اوری کارگردانی شده‌اند، همچنان برجسته‌ترین بخش این فیلم‌های کمیک است. به دوران ماقبل تاریخ بازمی گردد. او فردی ثابت است که هرگز تسلیم نمی شود، هرگز یاد نمی گیرد و هرگز به هدفش نمی رسد. و انیماتورها همچنان از ساختن راه‌های ابداعی جدید برای شکنجه او لذت می‌برند، حتی به بلوطش کمی بیشتر از حد معمول حضور انسان‌سازی می‌کنند.

این بار، Scrat همچنین کاتالیزور بقیه داستان است، زیرا ناخواسته باعث می شود یک سیارک شعله ور غول پیکر به سمت زمین پرتاب شود که احتمالاً می تواند کل جهان را نابود کند. اما این فاجعه برای مدتی به شکلی که اعضای به اصطلاح گله در سریال ظاهر می‌شوند، پشت سر گذاشته می‌شود. ری رومانو یک بار دیگر در نقش مانی ماموت پشمالو، با خیال راحت راه خود را از طریق پستانداران زمزمه می کند. معضل فعلی او به قدمت زمان، یا حداقل اولین سریال کمدی خانوادگی تلویزیون است: او فکر نمی‌کند داماد خوشبختش، جولیان (آدام دیوین) برای دخترش خوب باشد. هلو (ککه پالمر).

در مورد سید تنبل، که لب های شلخته اش دوباره توسط جان لگوئیزامو ارائه شده است، پس از اینکه فرانسین (ملیسا راوخ)، دوست دختر جرسی او، پیشنهاد ازدواج او را رد می کند - که تنها 14 دقیقه از اولین قرار ملاقاتشان می گذرد، دلش شکسته است. او با اشاره به این که «شبیه عکس پروفایلت نیستی» به آسیب می‌افزاید. در همین حال، به دنیس لیری و جنیفر لوپز بدترین خط داستانی داده می شود زیرا ببر دندان شمشیر دیگو و همسرشان شیرا نگران هستند که ممکن است نتوانند بچه دار شوند زیرا ظاهر خشن آنها باعث ترساندن بچه ها می شود. واقعا؟ آیا تخمگذاری آنها به همان اندازه ترسناک نخواهد بود؟

واضح است که سازندگان سریال «عصر یخبندان» ایده‌های سه‌گانه اصلی را تمام کرده‌اند. آنها باید این فرضیه پر طنین انداز و صمیمانه را حفظ کنند - برای اینکه یک خانواده باشید لازم نیست خویشاوند یا حتی یک گونه باشید - که در درجه اول مسئول چهار فیلم قبلی است که مجموعاً 2.8 میلیارد دلار در سرتاسر جهان فروش داشته است. اما «Collision Course» تلاش می‌کند تا خستگی دنباله‌اش را با اختصاص زمان بیشتری به نمایشگر به شخصیت‌های جانبی فصل‌های قبلی و تبلیغ بریتیش با راسوی بیش‌فعال تک‌چشم سایمون پگ، باک، حل کند، زیرا او و سه دایناسور پرنده بدجنس فرار می‌کنند. از دنیای گمشده در سومین فیلم عصر یخبندان.

باک نه تنها یک ستون باستانی حکاکی شده را حمل می کند که کلید توقف سیارک را نگه می دارد، بلکه یک کیت مک کینون را اینجا در بخش عجیب و غریب می کشد. گوست‌شکن بداخلاق احتمالاً به خودش لگد می‌زند که هرگز فکر نمی‌کرده یک کدو تنبل خانگی را در بیبی بیورن بچرخاند یا با اجرای قوی‌ای که ارزش پاواروتی اندازه‌ی کوچکش را داشته باشد، وارد آریا فیگارو از «آرایشگر سویا» شود.

سایر حواس‌پرتی‌ها که سطوح مختلفی از سرگرمی را ارائه می‌دهند، به‌شکل اپوسوم‌های احمقانه کراش و ادی (شان ویلیام اسکات و جاش پک)، نوعی که وقتی کلمه «وظیفه» را می‌گویند، می‌خندند، و ننه‌جنگ سید (واندا سایکس)، که به مشاهداتی داده می شود مانند: "این طرح آنقدر گنگ است که ای کاش چهره ای داشت تا بتوانم آن را بکوبم!"

اما وقتی صحبت از روایت به میان می‌آید، وقتی به ژئوتوپیا می‌رسیم، یک قلمرو هیپی-دیپی از جوانی همیشگی که با حضور کریستال‌های جادویی حفظ می‌شود، به‌نظر می‌رسد که یک فلسفه همه‌چیز است، ناگهان به مقطع عود و نعناع فلفلی تغییر می‌کند. که کلید توقف سیارک هستند. احتمالاً عجیب‌ترین تصور، شانگری لاما (جسی تایلر فرگوسن - ظاهراً اکنون قانونی وجود دارد که حداقل یکی از بازیگران اصلی «خانواده مدرن» باید در تابستان امسال صداپیشه هر فیلم انیمیشنی باشد)، رهبر معنوی این قبیله از علاقه مندان به یوگا که قدرت تف کردن یک پارچ لیگ برتر را در حالی که او بر قبیله خود ریاست می کند، نشان می دهد.

با رنگ های بنفش چشم نواز و اسطوخودوسی که به آن اضافه شده اند حواس شما پرت نشود o پالت رنگ معمولاً سرد. این طرح به همان اندازه که به نظر می رسد از هم گسیخته است. شما اسکرات را به عنوان یک فضانورد بی میل، یک عروسی در انتظار، یک فاجعه آخرالزمانی احتمالی، بازدیدکنندگان از یک دوره ماقبل تاریخ دیگر و بچه های گل به سبک دهه 60 دارید. تقریباً مثل این است که نویسندگان صرفاً از ایده‌های باقی مانده از فیلم‌نامه‌های دیگر «عصر یخبندان» استفاده می‌کنند که به تازگی باد زیر کک‌های سید است، برای نقل قول از یکی از خطوط وانت تنبل. این همچنین سیگنالی است که تاریخ انقراض این مفهوم در شرف انقضا است، اما امیدوارم اسکرات هرگز به تلاش غیرممکن خود برای تصاحب بلوط خود پایان ندهد، چه در قالب دیگری یا فقط در تصور من.

  • مو امین

لاک پشت قرمز

سه شنبه, ۱۹ بهمن ۱۴۰۰، ۱۰:۴۴ ق.ظ

افسانه فرانسوی/ژاپنی «لاک‌پشت قرمز» یکی از آن فیلم‌های انیمیشن متحرک کمیاب است که شما را به محیطی متفاوت منتقل می‌کند بدون اینکه از شما بخواهد روی روایت یا توسعه شخصیت تمرکز کنید. درعوض، بینندگان تشویق می‌شوند که عاشق یک محیط شوند، به‌ویژه جزیره‌ای استوایی کوچک که در آن یک مرده‌روی بی‌تفاوت و لال به‌طور غیرقابل توضیحی خود را کشتی‌شکسته می‌بیند. این تمرکز بر روی روایت بسیار مهم است، زیرا «لاک پشت قرمز» عادی سازی فیلم عاشقانه یک مرد با طبیعت را دنبال می کند. از آنجا که این یک افسانه است، عاشقانه فوق الذکر کاملاً تحت اللفظی است: مرد غوطه ور بی نام ما عاشق یک لاک پشت در حال تغییر شکل می شود که به یک زن برهنه زیبا تبدیل می شود. او همچنین به ناچار تلاش برای فرار از اطراف خود را متوقف می کند و شروع به ساختن خانه ای در جزیره می کند.

ممکن است این یک اسپویلر بزرگ به نظر برسد، اما "لاک پشت قرمز" یک قطعه خلق و خوی برای کودکان است، بنابراین پیچیدگی داستان واقعا مهم نیست. این فیلم که توسط استودیوی انیمیشن های ژاپنی استودیو گیبلی تهیه شده است، دارای سبکی پیچیده و با اعتماد به نفس طراحی شده با دست است که شما را جذب می کند و باعث می شود که بخواهید چنین استعاره ای صریح و خونین را برای آگاهی زیست محیطی بپذیرید.

«لاک پشت قرمز» با روایتی به سبک «رابینسون کروزوئه» در مقابل روایتی به سبک طبیعت آغاز می شود، حالتی که بینندگان باید راحت و/یا با آن آشنا باشند. این داستان را می‌دانید: مردی به جزیره‌ای می‌رسد و باید با نیروی محض اعتقاد و نبوغ، خود را با ایجاد سرپناه، جستجوی غذا و ساخت یک قایق برای فرار نجات دهد. تفاوت اصلی این نوع داستان با داستانی که "لاک پشت قرمز" در نهایت تبدیل به آن می شود این است که همیشه چیزی وجود دارد که می خواهد چشم بیننده را جلب کند، خواه این خرچنگ های غیر انسانی باشد یا جنگلی از شاخه های بامبو که به آرامی در حال تاب خوردن هستند. متعاقباً در ابتدای فیلم تنش ظریفی در بازی وجود دارد: شخصیت جزیره خود را نشان می‌دهد حتی زمانی که ما تشویق می‌شویم گرفتار روال جذاب قهرمانمان در ساختن یک قایق شویم، تلاش کنیم (و مکرراً شکست بخوریم) برای فرار، خیال‌پردازی کنیم. خیره شدن به ماه، و سپس به ناچار تکرار این روش موقت.

این تنش به محض ظاهر شدن شخصیت عنوان به اوج می رسد. او در ابتدا حضوری نامرئی و به ظاهر خصمانه است که مانع از فرار قهرمان فیلم از زندان جزیره اش می شود. او قایق او را نابود می‌کند، اگرچه در ابتدا تشخیص این که چه اتفاقی در حال رخ دادن است دشوار است زیرا هر بار که او سعی می‌کند نگاهی به او بیندازد، از نظر دور می‌شود.

با این حال، او به همان اندازه او سرسخت است، بنابراین مرد مغروقه سعی می کند یک قایق دیگر بسازد و بارها و بارها روند خود را تکرار کند. اما در نهایت، او متوجه می شود که حضور قابل مشاهده ای وجود دارد که او را جذب می کند. ما به غار می‌پیوندیم زیرا می‌فهمد که الف) حضور فیزیکی او را از خروج منع کرده است ب) حضور برای گرفتن او نیست و در نهایت ج) این حضور زیباست.

رسیدن از A به B احتمالاً به اندازه جهش از B به C برای بینندگان یک جهش منطقی دشوار نیست. اما مایکل دودوک د ویت، نویسنده/کارگردان همکار، تماشاگران را مجبور می کند تا با جلب مداوم توجه ما به محیط طبیعی فیلمش، ناباوری خود را متوقف کنند. این یک محیط مسحور شده است، البته نه آنطور که شما ممکن است بر اساس کارتون های دیزنی مانند "پری دریایی کوچک" یا "پیتر پن" انتظار داشته باشید. برخی از ساکنان حیوانات بامزه وجود دارند که باید با آنها ارتباط برقرار کنیم، مانند خرچنگ های ذکر شده در بالا. اما در بیشتر موارد، از ما خواسته می شود که از طریق جزئیات سرسبز با جهان ارتباط برقرار کنیم. ما نیروی طاقت‌فرسا یک طوفان ناگهانی باران را از طریق طراحی صدا تجربه می‌کنیم: آب باران شاخه‌های بامبو را پرتاب می‌کند، باد برگ‌ها و علف‌های بلند را پاره می‌کند، و معمولاً آب‌های ساکن به‌طور غیرقابل کنترلی موج می‌زند. به این ترتیب، با سهیم شدن در فرآیند هیجان انگیز اکتشاف غارنشین، خود را با سرعت زندگی جزیره سازگار می کنیم.

بنابراین وقتی "لاک پشت قرمز" در نهایت تبدیل به داستانی در مورد یک مرد، یک زن (خزنده جادویی) و زندگی مشترک آنها می شود، احساس عجیبی نمی کند. دودوک د ویت با موفقیت به بینندگان می آموزد که دو شخصیت اصلی خود را به عنوان امتداد دنیایی که در آن زندگی می کنند ببینند، و ما را به این امر سوق می دهد که رابطه در حال تکامل آنها را به عنوان گسترش پیوند عمیق آنها ببینیم. یا به بیانی دیگر: این دو شخصیت به هم اهمیت می‌دهند، زیرا در نهایت متوجه می‌شوند که نه تنها دشمن هم نیستند، بلکه دو نفر هستند که اتفاقاً دنیای یکسانی دارند. چیزی شگفت انگیز در مورد این نوع پیوند وجود دارد، چیزی که من مطلقاً از یک فیلم کودکان انتظار نداشتم: شخصیت هایی که یکدیگر را دوست دارند و مشکلات را با هم بر اساس درک متقابل از محیط اطراف خود حل می کنند. «لاک پشت قرمز» همچنین با غوطه ور کردن ما در یک عالم کوچک کاملاً تحقق یافته، بینندگان را به خود جذب می کند. دودوک دی ویت، نویسنده همکار پاسکال فران، و یک گردان ماهر از انیماتورها یک افسانه کاملا خلع سلاح را خلق کرده اند، داستانی که در ابتدا آشنا به نظر می رسد، اما در نهایت خود را چیزی جدید و کاملا غیرمنتظره نشان می دهد.

  • مو امین

امواج اقیانوس

سه شنبه, ۱۹ بهمن ۱۴۰۰، ۱۰:۴۰ ق.ظ

در اوایل سال جاری، GKIDS نسخه بازسازی‌شده «فقط دیروز» استودیو گیبلی را منتشر کرد که به ندرت دیده شده و استادانه است و سال را به شیوه‌ای مشابه به پایان می‌رساند و در خزانه‌ها حفاری می‌کند تا یک درام انیمیشنی و فیلم کودکان از یکی از مهم‌ترین فیلم‌ها را به بینندگان آمریکایی ارائه دهد. شرکت های فیلم در تاریخ (اکنون در اکران محدود در نیویورک).

"امواج اقیانوس" در اوایل دهه 90 از تلویزیون ژاپن پخش شد، اما از آن زمان به سختی در ایالات متحده یافت می شود. گزارش شده است که به عنوان فرصتی برای برخی از انیماتورهای جوان در گیبلی زنده شد تا بال‌های خود را باز کنند، "امواج اقیانوس" اولین فیلم گیبلی است که توسط هایائو میازاکی یا ایسائو تاکاهاتا کارگردانی نشده است، اگرچه می‌توان اثر انگشت هر دو جنتلمن را در فینال مشاهده کرد. تولید - محصول. با زمان اجرا بسیار کوتاه (72 دقیقه) و داستان فریبنده ساده، "امواج اقیانوس" می تواند مانند پاورقی در داستان گیبلی احساس شود، اما ویژگی های خاص خود را نیز دارد. این یک درام ظریف و به خوبی روایت شده است که ممکن است عمق چیزی مانند «فقط دیروز» را نداشته باشد، اما ثابت می‌کند که شاگردان میازاکی و تاکاهاتا به صحبت‌های معلمان خود گوش می‌دادند.

«امواج اقیانوس» به کارگردانی تومومی موچیزوکی و نویسندگی کائوری ناکامورا (برگرفته از رمانی از سائوکو هیمورو)، داستان خاطره و عشق است. تاکو مرد جوانی در ایستگاه قطار توکیو است که چهره ای آشنا را روی سکوی دیگری می بیند. آیا ممکن است ریکاکو، زن جوانی باشد که چند سال قبل زندگی خود را در مدرسه تغییر داد؟ سپس فیلم به دوران مدرسه تاکو برمی گردد و بر روی دختر جدیدی تمرکز می کند که همه را تکان می دهد. تاکو ابتدا ریکاکو را از طریق چشمان دوستش یوتاکا، که زن جوان جذاب را از پنجره دید، شناسایی می کند. اکنون پشت او به پنجره است و بنابراین تاکو باید نظر دوستش را به عنوان واقعیت در نظر بگیرد. او فوراً این شخص را از چشمان دوستش می بیند، و همین امر باعث می شود بعداً اعتراف به احساسات او نسبت به ریکاکو، از ترس اینکه دوستی او با یوتاکا را به هم بزند، سخت تر می شود.

بله، افرادی که با فانتزی‌های استادانه‌ای مانند «شاهزاده مونونوکه» و «روح دور» شناخته می‌شوند، یک درام مثلث عشقی ساختند. این فیلم حتی ملایم‌تر و اغلب بی‌حادثه‌تر از آن چیزی است که توصیفش ممکن است شما را باور کند. این یک داستان اپیزودیک از رویارویی بین ریکاکو و تاکو است. یک سفر مدرسه ای به هاوایی وجود دارد که طی آن ریکاکو پول خود را از دست می دهد و می خواهد مقداری قرض بگیرد. یک سفر سرنوشت ساز به توکیو وجود دارد که در آن ریکاکو تلاش می کند تا پدرش را پیدا کند و تاکو در نهایت با او تگ می کند. سیلی زیاد هست می‌توان این بحث را مطرح کرد که اگر «امواج اقیانوس» متحرک نبود و سه ستاره CW در آن بازی نمی‌کرد، اوضاع کسل‌کننده‌ای بود.

اما اینطور نیست. و «امواج اقیانوس» ارزش تماشا کردن را دارد تا ببینیم شرکتی مانند گیبلی چقدر می‌تواند به یک داستان نسبتاً ساده بیاورد. موسیقی اغلب در فیلم‌های آنها کلیدی است - لحن ایجاد می‌کند و به هدایت مخاطب کمک می‌کند. امتیاز شیگرو ناگاتا ثابت است، گاهی اوقات در نیمه اول تا حدی حواس‌پرت کننده است، اما به طور کلی بخشی از ساختار قطعه می‌شود و فیلم بدون آن کار نمی‌کند. البته، تیم جیبلی همچنین حس بصری ملایم و زیبایی را به فیلم می‌آورد که دیگران حتی آن را در نظر نمی‌گیرند. اینجا فوق‌العاده ظریف است – هیچ طرح موجود یا خلقت خارق‌العاده‌ای وجود ندارد که آن را آشکار کند – اما هنوز هم وجود دارد. این در جزئیات شخصیت، برش‌های عکس‌های طبیعت برای پیوند خاطرات اپیزودیک، انتخاب رنگ و موارد دیگر است.

در سال 1993 استودیو گیبلی هنوز یک شرکت نسبتا جوان بود. مطمئناً، میازاکی و تاکاهاتا قبلاً چند شاهکار را از دست داده بودند، اما این شرکت چندین شاهکار دیگر را در پیش داشت، همراه با شهرت بین المللی که در ربع قرن آینده به دست خواهند آورد. «امواج اقیانوس» ممکن است به تنهایی فیلم فوق‌العاده‌ای نباشد (برای ثبت، «فقط دیروز» است) اما هرگز کسل‌کننده نیست و به شکل‌گیری داستان شرکتی با استعداد آنقدر کمک می‌کند که در نهایت دنیای انیمیشن را برای همیشه تغییر دهد.

  • مو امین