آنا
اگر «آنا» توسط هر فیلمساز دیگری ساخته میشد، میتوانست آن را بهعنوان تلاشی بیشرمانه برای کپیبرداری از حماسههای اکشن بینظیر و شیک فیلمساز فرانسوی لوک بسون که از همان ابتدا به طرز فاجعهباری اشتباه میکرد و به مرور بدتر میشد رد کرد. پیش رفتن. در واقع، «آنا» توسط خود بسون نوشته و کارگردانی شده است و هنوز هم شبیه به تکرار نادرست بزرگترین موفقیت های اوست. پس از شکست عظیم فیلم قبلیاش در گیشه، حماسه علمی-تخیلی وحشیانه جاهطلبانه «والرین و شهر هزار سیاره»، منطقی است که او ممکن است بخواهد کمی به چیزی عقبنشینی کند. به عنوان راهی برای بازگرداندن جایگاه تجاری خود آشناتر است، اما حتی طرفداران قدیمی او نیز به سختی میتوانند اشتیاق زیادی را برای این هککاری عجیب و غریب تنبل به وجود آورند.
زمانی که فیلم در سال 1990 اکران می شود، آنا (ساشا لوس)، یک جوان زیبای روسی، در حال فروش عروسک های تودرتو در بازار مسکو است که توسط یک پیشاهنگ یک آژانس مدلینگ فرانسوی دیده می شود و برای کار به پاریس می رود. چندی نگذشت که او چشم هموطن خود را به خود جلب کرد، یک تاجر ثروتمند که یکی از سرمایه گذاران این شرکت است و با استفاده از پولی که به دست می آورد فروش غیرقانونی اسلحه به دشمنان جهان است. بعد از چند ماه معاشقه، به نظر می رسد که او می خواهد با او به رختخواب برود تا اینکه با گذاشتن گلوله در سر او به همه چیز پایان دهد.
سه سال قبل از آن، آنا باهوش اما سرکوب شده در حاشیه جامعه با یک دوست پسر جنایتکار بدرفتار و نیاز مبرم به فرار از شرایط وحشتناک خود زندگی می کرد. این فرار به شکل الکس ((لوک ایوانز) است، یک مامور KGB که سودمندی ترکیب زیبایی، مغز و جاه طلبی او را تشخیص می دهد و به او فرصتی می دهد تا به سازمان بپیوندد و با او و رئیسش، اولگا مستبد، کار کند. (هلن میرن، ظاهراً از این فیلم به عنوان حلقه آزمایشی برای نقش ادنا در بازسازی لایو اکشن اجتنابناپذیر «شگفتانگیزان» استفاده میکند)، با این وعده که پس از پنج سال خدمت آزاد خواهد بود.
در سال 1990، آنا پوشش خود را به عنوان یک مدل جدید حفظ می کند، حتی تا آنجا پیش می رود که با مدل همکارش به نام مود (لرا آبوا) رابطه عاشقانه برقرار می کند در حالی که هدف گاه به گاه را از بین می برد - معمولاً در حالی که چیزی شبیه به فتیش می پوشد. طبیعت - و در اوقات فراغت خود با الکس یک عاشقانه مخفیانه انجام می دهد. در نهایت، لنی میلر (کیلیان مورفی)، یک مامور آمریکایی سیا، که میخواهد از او برای اهداف خاص خود استفاده کند، روی جلد آنا زده میشود تا در یک پیشالگوی اسرارآمیز به تصویر کشیده شود. بدون هیچ جایگزین دیگری، آنا موافقت می کند و حتی شروع به خوابیدن با او می کند. با این حال، خیلی زود، آنا فقط میخواهد از شر همه گرفتاریها خلاص شود و حیله گری، تمایلات جنسی و توانایی خود را برای کشتن بسیاری از مردم در حالی که لباسی که به نظر میرسد تمام خط بهاری ویکتوریا سیکرت است، به کار میگیرد.
در این مرحله، برخی از شما که خاطرات طولانیتری دارید ممکن است فکر کنید که این توصیف از «آنا» آن را کاملاً شبیه به «La Femme Nikita» میکند، ضربه اکشن 1990 که موفقیت بزرگ بینالمللی بسون را رقم زد. در واقع، از بسیاری جهات به قدری شبیه است که به نظر می رسد بسون یک پیش نویس اولیه از آن فیلمنامه را پیدا کرده و پس از تغییر نام شخصیت ها و برخی از مکان ها، آن را به سادگی فیلمبرداری کرده است. (این ممکن است توضیح دهد که چرا داستان اصرار دارد که در حوالی سال 1990 اتفاق بیفتد، حتی اگر فناوری به کار رفته توسط شخصیتها در سرتاسر تقریباً بهطور حواسپرتی نابهنگام است.) حالا اگر بسون تصمیم میگرفت این مطالب آشنا را به عنوان راهی برای بررسی تغییر در نگرشهای جنسیتی در ژانر دوباره کار کند. ساخت فیلم از زمان اکران "La Femme Nikita"، که ممکن است رویکرد جالبی باشد (به ویژه با توجه به اینکه چگونه اکران فیلم پس از چندین اتهام آزار جنسی، از جمله تجاوز جنسی، که در سال گذشته علیه بسون مطرح شده است، انجام می شود. بنابراین)، اما تنها نکته مهم در اینجا یک ساختار زمانی تکه تکه شده است که در آن یک افشاگری تکان دهنده ساخته می شود و سپس داستان به عقب بازمی گردد تا بخشی از زمان را صرف توضیح پس زمینه پشت توسعه جدید کند. این رویکرد هیچ ارزش یا علاقه ای به روند رسیدگی نمی افزاید و به وضوح در تلاشی برای منحرف کردن تماشاگران از درک اینکه همه چیز واقعاً چقدر قابل پیش بینی است استفاده شده است.
من سالها از طرفداران پرشور فیلمهای بسون بودهام و از فیلمهای او – بله، حتی «والرین» – به دلیل سبک بیعیب و نقصشان، سکانسهای اکشن پیچیده طراحی شده، روایتهای عجیب و غریب و شادیآور که اغلب مملو از لحظاتی از طنز خوشآمدگویی هستند، استقبال کردهام. بازیهای کاریزماتیک بازیگران زن که در طول سالها شخصیت اصلی اکثر داستانهای او بودهاند. به طور شگفت انگیزی، عملاً هیچ یک از این عناصر در اینجا نمایش داده نمی شوند. بسون بهجای انرژی مسری و تقریباً شادیآوری که معمولاً فیلمهایش را به پیش میبرد، به نظر میرسد که بسون در حال گذراندن مراحل و کارش است، علیرغم کمکهای این همکار معمولی. به عنوان فیلمبردار تیری آربوگاست، تدوین جولین ری و آهنگساز اریک سرا، تا جایی که میشود بیتفاوت هستند. جدای از دو سکانس برجسته - اولین بازی آنا به عنوان یک قاتل در رستورانی شلوغ، که در نهایت از بشقاب های شکسته به عنوان سلاح های مرگبار استفاده می کند، و مونتاژی که در کنار هم قرار دادن کنسرت های مدلینگ و قتل او - ضربات اکشن ها هوم و کل هستند. چیزی فاقد حس شوخ طبعی واقعی است. (فیلم یک ایده مبتکرانه دارد - تصور یک قاتل قاتل که در دنیای به همان اندازه بداخلاق مدلینگ مخفی می شود - اما هیچ کاری به جز مونتاژ فوق الذکر ندارد و آنا از یک عکاس ترسناک به ظاهر الهام گرفته شده انتقام می گیرد. از تری ریچاردسون.) در مورد ساشا لوس، او به طور غیرقابل انکاری زرق و برق دار است اما هیچ چیز دیگری را در اینجا به میز نمی آورد - او مطمئناً هیچ یک از جذابیت های غیرقابل انکار صفحه نمایش توسط افرادی مانند آن پریلو، ناتالی پورتمن، میلا جووویچ و کارا دلوین در همکاری های مختلف روی صفحه نمایش خود با بسون.
البته، بسون در گذشته فیلمهای بدی ساخته است، اما حتی در فیلمهایی مانند «خانواده» و «بانو»، حداقل تلاش قابلتوجهی انجام میدهد. از سوی دیگر، «آنا» آنقدر بی هدف و بی حال است که به سختی می توان باور کرد که او حتی در اکثر تولیداتش سر صحنه فیلمبرداری بوده است. تنها چیزی که او در اینجا باید ارائه دهد دو صحنه اکشن خوب ذکر شده، چند لباس زیر جالب و یک اجرای هلن میرن است که کمی سرگرم کننده است، اگرچه در هیچ یک از حلقه های برجسته یک عمر دستاورد آینده زمان زیادی را نمی گیرد. البته، عدهای هم خواهند گفت که نباید اجازه داد کسی در این شبهه که هنوز بسون با آن روبروست، فیلمی بسازد و اکران کند. از قضا، اگر واقعاً این اتفاق برای «آنا» افتاده بود، فقط به بسون لطف می کرد.
- ۰۰/۱۱/۱۰