آخرین مرد
آخرین مرد یک تجربه کاملاً ناخوشایند از ابتدا تا انتها است، و نه حتی به شیوه ای هنرمندانه. این بیرحمانه تیره و تار است و در سایههای خاکستری بیشتر از آنچه مسیحیان ناهنجار میتوانست تصور کند و با یک شباهت ظالمانه عکاسی کند، خفه شده است.
فیلم رودریگو اچ. ویلا، نویسنده و کارگردان آرژانتینی، به عنوان یک قطعه آیندهنگر از فیلم نوآر، بیش از آنکه عمیق باشد، آزاردهنده است، و بیشتر آن به دلیل روایت بیش از حد ستاره هیدن کریستنسن است. مطمئناً، این یک وسیله ژانری است، که ضدقهرمان سرسخت برای بینندگان توضیح می دهد که در حالی که در یک دنیای پرخطر حرکت می کند، چه فکر و چه احساسی دارد. اما کورت عبوس کریستنسن، یک کهنه سرباز جنگی که از PTSD رنج میبرد، نمایشهای یکنواختی را ارائه میدهد. و خیلی کسل کننده است - خیلی خیلی کسل کننده است.
کرت که پشت ریش پرپشت چوبدار خود میچرخد، برای زنده ماندن در یک منظره جهنمی شهری تلاش میکند - مکانی که در آن، تنها در 30 روز، "فاجعههای زیستمحیطی و پیامدهای اقتصادی جهانی همه چیز را به آشوب کشاند." با این حال، همانطور که او همچنین توضیح می دهد در حالی که ما او را در حال استفراغ در سینک در یک حمام کثیف می بینیم، «بقا چیزی است که من همیشه در آن خوب بوده ام. اما نمیدانم چقدر بیشتر از این میتوانم تحمل کنم.»
خوشبختانه، یک واعظ خیابانی به نام نوئه (به هاروی کایتل، یک نت برای نواختن داده شده) پیشگویی دارد که جهان به زودی در قالب یک طوفان الکتریکی آخرالزمانی به پایان خواهد رسید. "ما سرطان هستیم!" او اعلام میکند که شنل پوشیده و روی پایهای ایستاده است و دور تا دور آن را گرافیتی احاطه کرده است و بلندیهای در حال پوسیدگی زیر پتویی از ابرهای شوم. آیا او فقط یک نظریهپرداز توطئه حیرتانگیز است، یا واقعاً میتواند درگیر چیزی باشد؟
کورت که نمیخواهد هیچ شانسی را بپذیرد، شروع به ساختن پناهگاهی در زیر آپارتمان تنگ و زبالهاش میکند. اما او برای تجهیزات و لوازم به پول نیاز دارد، بنابراین در یک شرکت امنیتی مخفی کار می کند، جایی که به زودی با دختر رئیس، جسیکا (لیز سولاری) رابطه عاشقانه ای را آغاز می کند. مو قرمز شرم آور زن مهلک است: یک زن زیبا و تنها که نیاز به نجات دارد. برای مثال، وقتی کرت در مورد آویز دایرهای که پوشیده است نظر میدهد، پاسخ میدهد که دایرهها را دوست دارد زیرا توخالی هستند و نشاندهنده احساس خالی بودن او هستند. این همان سطحی است که میتوانید از «آخرین مرد» انتظار داشته باشید. حتی صحنه سکس هم خسته کننده است.
اما کرت همراه دیگری در جانی (جاستین کلی) دارد، بهترین دوستی که او در طول جنگ به شکل وحشتناکی از دست داد، که به شکل ارواح بازگشته است تا به عنوان صدای کرت و منبعی ناراحت کننده از آرامش کمیک عمل کند. (عمری هاردویک معمولاً کاریزماتیک در درام اخیر «گروهبان ویل گاردنر» در نقش مشابهی گیر کرده بود.) انگار به اندازه کافی بد نبود که او مرده و در سرگردانی در این سرزمین بایر دیستوپیایی به دام افتاده است، جانی نیز با مونولوگهای نابسامان زین شده است. تا چیزهای بیشتری را برای ما توضیح دهد، از جمله داستان کرت. زیباترین فیلمنامه نیست.
با این حال، حتی زمانی که داستان از نظر مکان و نور کمی تغییر میکند - و ما را به این فکر میاندازد که آیا همه اینها یک توهم است یا شاید نتیجه یک پیچ و تاب جذاب باشد - از لحاظ تناسلی همچنان یک کشش باقی میماند. روایت تکراری کریستنسن همچنان با مشاهدات آشکار به سر ما می کوبد و آنچه را که ما می توانیم برای خودمان ببینیم بیان می کند.
- ۰۰/۱۱/۱۰