The Conjuring: The Devil Made Me Do It
زمانی که متوجه چیزی میشوید، در «احضار: شیطان مرا وادار به انجامش» میکند، مایکل چاوز، ناامیدکننده و بهندرت ترسناک، نکتهای وجود دارد: اگر میل خود را برای تماشای یک فیلم وحشتناک خانه تسخیر شده به سبک فیلم «احضار» جیمز وان رها کنید. و در عوض به تریلر تحقیقی که پیش روی شماست بسنده کنید، ممکن است وقت مناسبی داشته باشید. نگران نباشید، راهی برای از دست دادن آن صحنه کاملاً برجسته وجود ندارد، به خصوص اگر یک یا دو فیلم دیوید فینچر را تماشا کرده باشید. یک زیرزمین خش دار وجود دارد. پیرمردی خزنده راه را به سمت آن هدایت می کند. او ممکن است قاتل زودیاک باشد (خوب، نه دقیقاً، اما چیزی در همین راستا)، و با این حال، کسی که به سختی او را میشناسد، او را دنبال میکند، فقط برای جمعآوری شواهدی پیرامون یک سری قتلها.
اگر آن نقطه هرگز نمی رسید، می توانستم به راحتی قسمت سوم «احضار» را رد کنم - یک فصل دنباله مستقیم پس از تعدادی اسپین آف مانند «آنابل» و «راهبه» با درجات مختلفی از هوشمندی، مهارت و ترس. به عنوان یک فیلم ترسناک که نمی تواند به منشأ نفس گیر خود ادامه دهد. باز هم، این سفر تا حدودی به عنوان یک تریلر متوسط پلیسی عمل می کند. اما یکی با مظنونان و حوادث بیش از حد-در-حوادث دلخراش. یک پرونده قتل سریالی مرموز در میان لحن گیج کننده فیلم ظاهر می شود و فردی که به اندازه کافی وسواس زیادی در جزئیات گیج کننده آن دارد، مجبور است داوطلبانه از سوراخ خرگوش پایین برود تا آن را بشکند.
اما چه کسی واقعاً میخواهد که «احضار» جدید به هر حال به یک whodunit صرف تنزل داده شود، در حالی که سلف اصلی آن هنوز یکی از درخشانترین و ترسناکترین فیلمهای ترسناک قرن بیست و یکم است؟ اگر شما آن شخص نیستید، با وجود برخی جلوههای موفق و دوربینهای زیبا توسط فیلمبردار مایکل برگس، بعید است مجموعهای از پرشهای توخالی و رازهای غیرجالب که به هیجانهای کوتاهمدت ختم میشود، شما را تحت تأثیر قرار دهد. با این حال، چاوز، فیلمساز «نفرین لا یورونا»، کارگردانی پاتریک ویلسون و ورا فارمیگا را به تصویر میکشد که بار دیگر اد و لورین وارن، محققین ماوراء الطبیعه را به تصویر میکشند که در یک پرونده مبتنی بر یک داستان واقعی قرار گرفتهاند. پیش درآمد در اینجا در سال 1981 اتفاق میافتد، زمانی که جنگیری دیوید گلاتزل نوجوان (جولیان هیلیارد) باعث میشود که آرن جانسون، مرد جوان خوشروحیهای در رابطهای عاشقانه با خواهر دیوید، دبی (سارا کاترین هوک) که در چنگال یک دبی قرار دارد، رها شود. نیروی شیطانی هنگامی که آرن در پی وقایعی که از یک سر بصری قابل تشخیص برای "جن گیر" استفاده می کند (شامل یک عکس خنده دار واضح از یک کشیش ایستاده کنار چراغ خیابانی نرم با یک چمدان در دست)، وارن ها به آرامی دست به قتل می زند. جنایات مشابهی را که در این منطقه رخ داده است، کشف کنید. بنابراین آنها تلاشی را آغاز می کنند تا به وکیل دلهره آرن ثابت کنند که آرن در حین ارتکاب جرم واقعاً تسخیر شده است. (پرونده واقعی او ظاهراً اولین بار در ایالات متحده است که از تسخیر شیطان به عنوان دفاع در یک پرونده قضایی استفاده می شود.)
دیوید لزلی جانسون-مک گلدریک، فیلمنامهنویس، ارجاعات زیادی به دنیای «احضار» وارد فیلمنامهاش میکند، از جمله شوخی الهامگرفتهشده با اد که پیشنهاد میکند وکیل شکاک آرن را به عروسک نفرین شده آنابل معرفی کند تا چند سوال او را برطرف کند. اما در نهایت، داستان در دستان یک ریتم عجیب وغریب است که تقریباً اپیزودیک به نظر می رسد زیرا وارن ها با پلیس محلی تیم می شوند، درها را می زنند، به جنگل می روند، در زیرزمین ها می خزیند و با کارهای معمولی همکاری می کنند. شخصیت های مذهبی دنبال راه شیطان. ایده اصلی بیش از حد پر می شود و بیش از حد کشیده می شود و در نهایت چنگال خود را برای مخاطب از دست می دهد، به خصوص زمانی که طرح داستان به یک پرونده قتل مشابه دیگر بین دو دوست دختر می پردازد و برای مدت طولانی و کسل کننده ای از رویداد اصلی فاصله می گیرد. به حدی که وقتی اد و لورین ماهیت جادوگری پرونده خود را درک می کنند، ممکن است دلایلی برای مراقبت از مأموریت آنها نداشته باشید، یا بدتر از آن، فراموش کنید که برای شروع به دنبال چه چیزی بودند. حتی پس از حضور غیبگوی جادوگر یوجنی بوندورانت، اوضاع چندان بهبود نمییابد.
نمی توان انکار کرد که ویلسون و فارمیگا دو تن از نمادین ترین چهره های ترسناک معاصر را به تصویر می کشند. این آشنایی، تا مدلهای موی حجاری شده مرسوم وارنها و لباسهای مد روز و با طراحی لباسهای مدبرانه، هم آرامشبخش و هم مایه ی تأمل است - ما به نوعی میخواهیم با این دو نفر وقت بگذرانیم و شاید حتی در حضور آنها احساس امنیت کنیم. اما حسن نیت و حس نوستالژی ما نسبت به وارن ها فقط در این فیلم سوم پیش می رود. تقریباً آرزو میشود که چاوز و جانسون-مک گلدریک برای اختراع مجدد چرخ تلاش نمیکردند و در عوض به سادگی پیچیده و فرمول ماوراء الطبیعه امتحانشده و واقعی فرنچایز پایبند بودند. بدون خانه جن زده کانونی، این فیلم شبیه فیلمی نیست که متعلق به دنیای «احضار» باشد.
- ۰۰/۱۰/۱۵