12 Mighty Orphans
12 یتیم توانا که در بهترین برند آمریکایی اسطورهای «خودت را با چکمههایت بالا بکش»، برای برانگیختن احساسات با غرور غیر قابل انتقاد طراحی شده است، و هرگز به گوشههای کمتر بینظیر دوره تاریخی که بهعنوان بوم نقاشی استفاده میکند، نمیرسد.
هر چقدر هم که طرحواره باشد، این فیلم درباره نوآوری فوتبال و افراد خوبی است که به نوجوانان بدون پدر و مادر کمک می کنند تا به مردان جوان با اعتماد به نفس بیشتری تبدیل شوند. این فرمت مجدد روی صفحه به کارگردانی تای رابرتز، که از رمان جیم دنت، درباره تیم واقعی مایتی میت های دهه 1930-1940 از خانه و مدرسه فراماسونری تگزاس، ساخته شده است، کاملاً عابر پیاده است.
کشوری که از رکود بزرگ خارج شده است به عنوان پس زمینه عمل می کند. پرزیدنت روزولت نیو دیل را به حرکت درآورده است و ملت تشنه داستان های امیدوارکننده ای است که از فردای بهتر برای همه صحبت می کند. استاد، مربی، و قهرمان جنگ، راستی راسل (لوک ویلسون) در درون این احساسات قرار گرفته است. او خانوادهاش را به یتیمخانهای به نام خانه ماسونی منتقل میکند تا از طریق تحصیلات دانشگاهی و با شدت بیشتری بر زندگی پسران مقیم تأثیر بگذارد.
انتخابهای مهیج ویرایشی که در اوایل به کار گرفته شده و در سرتاسر تکرار میشوند، به روزهای راستی در میدان نبرد بازمیگردند و شباهتهای بصری بین جنگ و فوتبال ایجاد میکنند. این قطعات، که فیلمهای آرشیوی و بازسازیهای سیاه و سفید را در هم میآمیزند، لذت بصری فیلمبرداری دیوید مکفارلند را ارزانتر میکنند (حتی اگر او احتمالاً آن قطعههای تاسفبار را هم گرفته باشد).
اکثر پسرانی که با آنها ملاقات می کنیم، از جمله آنهایی که دوجین مورد بحث را برش می زنند، چندان از پس زمینه برخوردار نیستند. برخی حتی هرگز صحبت نمی کنند. هاردی براون (جیک آستین واکر)، گوسفند سرکش مورد نیاز، استثنا قابل توجه است. با پیروی از تمثیلهای کتاب مقدس و کلیشههای مربوط به فیلمهای مربوط به مربیان و تیمهای ضعیف، او کودک ولخرجی است که در نهایت میآید و ثابت میکند که ضروری است. بدون اینکه Rusty او را نجات دهد، او MVP است که می توانست به راحتی از MIA خارج شود.
خشم فروخورده در عملکرد واکر نفوذ می کند. خود ویرانگری خطرناک و بدبینی او به «12 یتیمان قدرتمند» لحن کمی تندتر می دهد. او با وجود اینکه ما از پیشروی فرمولی داستان آگاه هستیم، جبر گرایی ساخاری راسل را قطع می کند. این بازیگر جوان با داشتن یک میدان بازی لایهلایهتر برای اجرای هنر خود، میتواند لحظات انفجاری و غیرقابل نگاه کردن را داشته باشد.
حداقل رابرتز که با لین گاریسون و کوین مایر فیلمنامه را نوشته است، میداند که بازیگرانش تنها داراییهای غیرقابل انکار هستند. مرد مستقیم ویلسون که در سخنرانیهای انگیزشی با صدای بلند ایراد میکرد و در گذشته خود به عنوان یک یتیم ارزش خود را به اشتراک میگذاشت، موقعیت خود را بهعنوان یک کشیش مزرعه که تمایلی به رها کردن گوسفندانش بدون مراقبت نداشت، تثبیت کرد. چند نمونه از PTSD آسیبپذیری را به این شخصیت اضافه میکند، که به ویلسون یک شات در پدرگرایی صمیمانه ارائه میدهد. این درام مبتنی بر یک داستان واقعی در رزومه ویلسون خوب به نظر می رسد.
شخصیت سخت گیر Rusty همتای خود را در تالار دکتر مارتین شین پیدا می کند، مردی متعهد به این هولیگان ها که تبدیل به ورزشکار شده اند اما با مشکل الکل دست و پنجه نرم می کند. تیزبینی متواضعانه دوتایی ویلسون و شین در تضاد با شرورهای کارتونی است که تلاش می کنند صعود تیم را به سمت شکوه از مسیر خارج کنند، یکی از آنها توسط وین نایت خشن بازی می شود.
اتکای زیادی به مونتاژ برای بستهبندی اطلاعات زیادی وجود دارد که تقریباً شبیه تریلر فیلم خودشان هستند. همانطور که راسل تغییر چهره بازیکنان را از درون شروع میکند و ذهن آنها را با جملات تاکیدی تغذیه میکند، شاهد ظهور آنها در انظار عمومی هستیم و گفته میشود که روزولت روی پیروزیهای آنها سرمایهگذاری کرده است. ضعیف و بی تجربه، برتری آنها از ترکیب منحصر به فرد مربی آنها برای به حداکثر رساندن سرعت آنها ناشی می شود. راسل با ابداع "دفاع گسترده" که امروزه به طور گسترده مورد استفاده قرار می گیرد، اعتبار دارد، اما در آن زمان یک چیز جدید بود.
با کمال تعجب، با داستانی که ذاتاً محافظه کارانه و WASPy به نظر می رسد، هیچ پیامی آشکارا مذهبی وجود ندارد. این واقعاً بیشتر به بهبود شخصی از طریق یک مربی مربوط می شود، حتی اگر به نوعی تمام عوامل دیگری را که افراد فقیر علیه آنها دارند نادیده بگیرد. درست همانطور که مایتی میت ها به چراغ هایی برای توده ها تبدیل می شوند، «12 یتیمان توانا» آرزوگرایی گونگ هو را می فروشد.
مطابق با آن بی گناهی اجباری روایت، هیچ اشاره ای به بیداری جنسی نوجوانان یا علاقه عاشقانه آنها به دخترانی که در موسسه با آنها یا با طرفداران جدیدشان شریک هستند وجود ندارد. ازدواج ناگسستنی Rusty و Juanita Russell تنها پیوندی است که مشروع معرفی شده است (بازیکنی نیز به طور خلاصه دیده می شود که به دوست دخترش حلقه می دهد). به نوعی، فیلم رابرتز در همان دنیای فرانچایز «احضار» وجود دارد که نوستالژی برای کشوری از گذشته با ارزشهای سنتی و نقشهای اجتماعی تعریفشده میسازد.
در یک یادداشت مشابه، حداقل دو نفر از پسران احتمالاً دارای میراث آمریکای لاتین هستند، احتمالاً مکزیکی: A.P. Torres (تایلر سیلوا) و کارلوس تورس (Manuel Tapia). عدم علاقه به آنها به نظر فرصتی از دست رفته برای بررسی عمیق تر این دوران از منظر غیرسفیدپوستان است. حتما بودن یک یتیم پوست تیره با تبار مکزیکی تجربه متفاوتی نسبت به هم تیمی های سفیدپوست بود. ما از آنچه در کارت های عنوان پایانی وجود دارد چیزی در مورد آنها نمی آموزیم. بیشترین چیزی که ما دریافت می کنیم این است که شین در اوایل یک خط به اسپانیایی می گوید. راههایی برای تزریق ارتباط مدرن به این قطعه دوران بلوغ وجود دارد که با شخصیتهای برجستهتر شروع میشود.
هواداران فوتبال، یا کسانی که مشتاق گفته های قدیمی و مردانی با شخصیت معمولی هستند، ممکن است در ساختار املای فیلم لذت ببرند. دیگران بدون بصیرت در رگبار الهام آن خواهند بود.
- ۰۰/۱۰/۱۵